چکیده ای از بیانات حضرت استاد در روز سه شنبه 10/6/88- مسجد اعظم تجریش
وقتی حضرت آدم خلق شد گفت بنشینیم ببینیم نسل ما تا کجاست و بین نسلمان چه خبر است؟ او به عالم مثال مراجعه کرد و در یک حالت عرفانی نشست و نسل این دوره دحو الارض را مشاهده کرد. تمام من و شما را مشاهده کرد. همه را هم به صورت یک موجودات بسیار ریزی مشاهده کرد، چون صور مثالیه است.
صور مثالی برزخی نفس انسان کامل است که ما از آن به عالم ذر تعبیر می کنیم در لغت ذر یعنی موجود ریز. مثل مورچه.
ایشان در این مشاهده اش که به ما گزارش داد گفت من تمام نسل خودم را به صورت موجودات ریز مثلا مورچه دیدم که همه در آمد و شد هستند و قرار ندارند.در بین حیوانات هم مورچه عجیب تحرک دارد. حضرت آدم وقتی مشاهده کرد، جنبه پر انرژی بودن ما را در قالب یک مورچه مشاهده کرد. دید که همه در کار هستند،او یک نسل عجیب و غریبی دارد. لذا وقتی این طور دید گفت همین ؟ ما خلق شدیم که بچه زایی کنیم؟ . الان 7 میلیارد جمعیت در سطح زمین است و فقط می خورند و میخوابند. خیلی ناراحت شد فلذا به ایشان فرمود یا آدم و حوا سرتان را بالا بگیرید. سر را که بالا کرد یک سری انواری را مشاهده کرد که منبسط شد. این است که گفته اند آدم آن است که سرو بالا باشد نه سر پایین. یعنی مثل درخت سرو به سمت بالا مستقیم برود. البته نه سر بالایی باشد که دچار غرور و تکبر شود. بلکه سرو بالا باشد که برود از بالا میوه بگیرد و وقتی قوی شد سرش را پایین می آورد تا همه استفاده کنند. اگر درختی میوه دار سرش را پایین می آورد برای این است که دیگران از او بهره بگیرند. اگر انبیایی که قوی شدند به خاطر ما تنزل نکنند ما از باطنشان هیچ خبری نداریم.
و لذا عالم ذر مربوط به نفس ناطقه انسان کامل است.عالم ذر مشاهده فرقان است در قرآن. قرآن نفس ناطقه انسان کامل است و فرقان نفس انسان تا ابد این دوره آدم است. الآن این جمع که نشسته ایم ضمن اینکه جمع هستیم فرقانیم. هر کسی برای خودش قد، حالات، وزن و پدر و مادر خاصی دارد. پس هر کسی غیر از دیگری است. این می شود فرق. با اینکه همه در یک جا نشسته ایم ولی خیلی با هم فرق داریم. این می شود فرقان. این فرقان را یک آقایی آمد در متن جان خودش مشاهده کرد . مشاهده این فرقان در آن قرآن می شود عالم ذر، عالم میثاق.
آنکه انسان کامل است کتاب وجودی عالم هستی را مشاهده می کند. اگر فرضا انبیا نیامده بودند و قرآن هم نباشد همین نظام عالم یک کتاب توحیدی انسان ساز است. این نظام می تواند آدم را طوری بسازد که موحد بار آید.
استحقاق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برای بررسی ابعاد گوناگون قرآن، از دو جهت قابل اثبات است:
1- آن حضرت (علیهالسلام) از اهل بیت طهارت (علیهمالسلام) است و هرآن چه درباره? استحقاق آن ذاتهای مقدّس برای تحلیل قرآن و معارف آن رسیده است، شامل حضرت علی (علیهالسلام) نیز میشود.
2- نصوص ویژهای درباره? صلاحیت علمی و عملی شخص آن حضرت (علیهالسلام) رسیده است.
*اهل بیت (علیهمالسلام) تنها شناساننده? قرآن
یکی از ادلّه? اولویت تعیینی اهل بیت (علیهمالسلام) و استحقاق حتمی آنها برای تبیین علوم و مفاهیم قرآنی گذشته از حدیث ثقلین که سنّی و شیعه به سند و متن آن اذعان دارند، سخنان حضرت علی (علیهالسلام) درباره? عظمت اهل بیت عصمت (علیهمالسلام) است؛ چنان که آن حضرت در نهجالبلاغه فرمود:
«هُم مَوضِعُ سِرّه ولَجَأ أَمره وعَیبَة عِلمه وموئل حِکَمِهِ وکُهوفُ کتبه و جبال دینه. بهم أَقام انحناء ظهره وأَذهب ارتعاد فرائصه»[1] و «لا یقاس بآل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) من هذه الأُمة أَحَدٌ و لا یُسوّی بهم مَن جَرَتْ نعمتهم علیه أَبداً. هُم أَساس الدّین وعماد الیقین… ولهم خصائص؛ حق الولایة وفیهم الوصیة والوراثة»[2] و «بنا یُستَعطی الهُدی ویُستَجلی العَمَی»[3] و «فیهم کرائم القران و هم کنوز الرحمان. إِن نَطَقوا صَدَقُوا وإِن صَمَتُوا لم یُسبَقوا»[4] و «هم عَیشُ العلم ومَوتُ الجَهل. یخبرکم حلمُهم عن علمِهم وظاهرهم عن باطنهم وَ صمتُهُم عن حِکمَ منطقهم. لایخالفون الحق ولا یختلفون فیه. هم دعائم الإِسلام و ولائج الإِعتصام، بهم عاد الحق إِلی نصابه وانزاح الباطل عن مقامه وانقطع لسانه عن مَنبَة. عَقَلوا الدین عَقلَ وِعایَة و رِعایة لاعقل سَماعٍ و رِوایةٍ؛ فإِنّ رواة العلم کثیر و رعاتَه قلیل»[5] و «إِنّ الله تَبارک وتعالی طَهَّرنا وَ عَصَمَنا و جَعَلَنا شهداء علی خلقه و حجباً علی عباده وجَعَلَنا مع القران و جعل القران مَعَنا لانفارقه ولایفارقنا»[6] و «فأَین تذهبون وأَنّی تُؤفکون… وبینکم عِترة نبیّکم و هم أَزمة الحق وَ أَعلام الدین وَ السِنةُ الصِدق، فَأَنزِلُوهم بأَحسَنِ مَنازل القرآن ورِدُوهُم وُرُود الهِیمِ العطاش. أَیّها الناس! خذوها عن خاتم النبیین (صلی الله علیه و آله و سلم): أَنّه یموت مَن مات منّا ولیس بمیّت ویَبلی من بَلِیَ منّا ولیس ببالٍ»[7] و «نحن شجرة النبوّة ومحطّ الرسالة ومختلف الملائکة ومعادن العلم وینابیع الحِکم»[8] و «إنّا صنائع ربّنا والناس بعدُ صنائع لنا». [9]
فضایل علمی و عملی اهل بیت (علیهمالسلام) بیش از آن تعدادی است که در نهج البلاغه گردآوری شده است. همچنین مجموع آنچه در کتاب مزبور آمده، به مراتب بیش از آن چیزی است که نقل کردیم.
مفاد آنچه که درباره? عظمت اهل بیت (علیهمالسلام) یادآوری شد، عبارت است از:
1- خاندان معصوم رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حامل اسرار خدا، و صندوق دانش او، و قرارگاه کتابهای آسمانی خدا و سلسله? جبال دین اویند.
2- هیچ کس از امّتاسلامی، همتای اهل بیت عصمت (علیهمالسلام) نیست و با آنها سنجیده نمیشود. آنان پایه? دین، و ستون یقینند.
3- هدایت به وسیله? اهل بیت (علیهمالسلام) عطا میشود و کوری باطنی انسانها علاج میگردد.
4- حقیقتِ قرآنِ حکیم و آیات کریمه? او درباره? آنهاست و رموز آن در آنها مستقر است و اینان، گنجهای خدای رحمانند. اگر سخن بگویند، در گفتار خود صادقند و اگر ساکت شوند، چیزی آنها را به سکوت محکوم نکرده است و مقهور هیچ مقام خارجی نبودهاند؛ بلکه چون خودشان صاحبان سخن و امیران کلامند، سخن گفتنْ اسیر آنان است و در اختیارشان قراردارد؛ هرگاه مصلحت باشد، سخن میگویند و هر زمانی که سخن گفتن مصلحت نباشد، ساکت هستند.
5- آنها حیات دانشند و علم به کمک آنها زنده است. درباره? حقّ، نه مخالفند و نه مختلف؛ به یاری آنان حق به نصاب لازم خود بر میگردد و باطل از جایگاهش بر کنار میشود. اینان، دین خدا را عاقلانه در خود جای میدهند و دستورهای آن را رعایت میکنند و به شنیدن و گفتن بسنده نمیکنند.
6- خداوند آنان را از گزند گناه نگاهداشته و شاهدانِ اعمال بندگان خود قرار داده و آنها را با قرآنْ قرین و قرآن را با آنها همراه ساخته است؛ به گونهای که هرگز قرآن را رها نمیکنند و قرآن نیز آنان را رها نمیکند.
7- هرکس که راهی جز راه خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیماید، گمراه است. زمامداران حق و پرچمهای دین و زبانهای صدق، حقیقتِ اهل بیت طهارت (علیهمالسلام) است و باید آنها را به بهترین درجات قرآنی منزل داد و همانند شتران تشنه کام به کوثر زلال معرفت آنان وارد شد.
8- اگر به ظاهر یکی از آنان بمیرد، حقیقت ولایت و امامت او زنده است و حقیقت او هیچگاه فرسوده نمیشود.
9- اهل بیت طهارت (علیهمالسلام) مخلوق و دست پرورده? خدایند؛ ولی دیگران به این منظور پرورده میشوند که از برکات و حسنات علمی و عملی آن ذاتهای نورانی بهرهمند شوند.
علی (علیهالسلام) یگانه معرّف قرآن
ادلّه? اولویت تعیینی شخص امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نسبت به امّت اسلامی برای تبیین علوم و مفاهیم قرآنی، سخنان آن امام همام (علیهالسلام) درباره? شخصیت علمی خود اوست که برخی از آن سخنان در حضور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و با تقریر آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) صادر شده است.
حضرت علی (علیهالسلام) در نهجالبلاغه درباره? خود چنین فرمود:
«أَرَی نور الوحى والرسالة وأَشمّ ریح النبوّة»[10] و «إِنّى لعلی یقینٍ من ربّى وغیر شبهةٍ من دینى»[11] و «ما شککتُ فى الحق مُذ أُریته»[12] و «وإِنّ معى لبصیرتى، ما لبّستُ ولا لُبِّسَ علىّ»[13] و «إِنَّ الکتاب لَمَعى مافارقته مذ صحِبتهُ»[14] و «بل اندمجت علی مکنون علم؛ لو بُحتُ به لاضطربتم اضطراب الأَرشیّة فى الطَوِىّ البعیدة»[15] و «فَاسْأَلُونى قبل أَن تفقدونى، فوالّذى نفسى بیده! لاتسألونى عن شىء فیما بینکم وبین الساعة ولا عن فئة تهدى مائة وتُضِلُّ مِأئَةً إِلاّ أَنبَأتکم بناعقها وقائدها وسائقها ومُناخ رکابها ومحطّ رحالها…»[16] و «أَنا بطرق السماء أَعلم منّى بِطُرُقِ الأَرض ولیس کلّ أَصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من کان یسأَله ویستفهمه… وکان لایمرّ بى من ذلک شىء إِلاّ سَأَلْتُ عنه وحفظته»[17] و «أَلَم أَعمَل فیکم بالثَقل الأَکبر وأَترک فیکم الثقلَ الأَصغر». [18]
مناقب علمی و عملی حضرت علی (علیهالسلام) به مراتب بیش از آن مقداری است که در نهج البلاغه آمده است؛ زیرا سراسر این کتاب شریف، بیانگر فضایل آن حضرت (علیهالسلام) است؛ چنان که فضایل مزبور، بیش از منقول آن است.
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
اندیشه وحدت وجود در اقوام هندی پیش از دو هزار سال قبل از میلاد مسیح به چشم می خورد. (1) تفکر هندی، وحدت وجود را با دقیق ترین وجه مورد بررسی قرار داده است و بسیاری از معانی فلسفی و عرفانی رایج پس از اسلام، از قبیل «هویت غیبی»، «وجود بدون تعین»، «کثرت در کمون وحدت»، «فیض منبسط» و غیر آن نزدیک به تفکر هندی است. وجهه اصلی تصوف مکتب یوگا (که یکی از مکاتب هند است)، اتصال نفس بشری به مبدأ روحانی آن است. از نظر این مکتب کل اشیاء از صور بشری؛ حیوانی و نباتی گرفته تا اجرام علوی و ارواح مجرد، همه دارای یک وحدت جوهری هستند. پیروان این مکتب معتقدند که عالم وحدت، فوق محسوسات است و ذاتی غیرمحدود و قائم به نفس دارد. تنها وجود ثابت، »برهما« است و غیر آن سراب، مظاهر فریبنده و یا آثار هنری وی هستند.(2)
از طرف دیگر، وحدت وجود پایه فلسفه »دانته« می باشد که منسوب به عارفی به نام »شنکارا« است. وی نیز همانند عرفای اسلامی، جهان را سرابی فریبنده و فلسفه اش را ضد ثنویت قرار داده است.(3) به خوبی روشن است که »برهمنان« در پایان عصر »ودای« به تدریج دارای افکار مترقی فلسفی گردیده اند و در ذهن ایشان این فکر و اندیشه وجود داشته است که قبل از اینکه کوههای مرتفع و دریاهای عمیق به وجود آید و قبل از آنکه خدایان متعدد در آسمانها قرار گیرند، یک موجود بی نام و نشان و یک مبدأ و مصدر کل، وجود داشته است. مجموعه »اوپانیشادها« نیز همواره متمایل به نظریه وحدت وجود بوده اند. اوپاینشادها به طور کلی در این قضیه اشتراک دارند که کل اشیاء، در یک حقیقت واحد مستغرق هستند، که آن حقیقت، همانا ذاتی غیرمحدود و قائم به نفس است. بر همین اساس آئین »بودا« نیز که تا حدودی متأثر از این قبیل مکاتب است در مجموع از مکاتب وحدت وجودی محسوب می گردد.(4)
به گمان برخی»فیثاغورث« از پایه گذاران نظریه وحدت است. اساس جهان در نظر او بر پایه عدد استوار است. اصل عدد هم واحد است. برخی می گویند واحدی که او آن را اصل عدد شمرده، رمزی از وجود یگانه است که مبدأ پیدایش مخلوق و آفریننده، اوست.(5) فیثاغورث به مسأله یگانگی خدای نادیده، بیش از هر چیز ارج می نهاد و عالم محسوس را به بطلان و فریب متصف می ساخت.(6) مکتب فیثاغورث معتقد است که همه اشیاء از دو عنصر متشکله عدد، یعنی نامتناهی و متناهی پدید آمده اند. عنصر نخستین، پایه مادی وجود و عنصر دوم، اصل نظام و تعیین آن است. اعداد، مبانی ابدی هستند که در عین هماهنگی بسر می برند. اما اگر بخواهیم از این هماهنگی ابتدایی فراتر برویم، باید به وحدتی دست یابیم که در واقع سرچشمه عدد است و آن جوهر، آفریننده ای است که منشأ همه موجودات است.(7) فلسفه «پارمیندس» نیز پیرامون وحدت وجود است و در این زمینه تأکید دارد. بر طبق عقیده وی، وجود کل است، ملأ مطلق است و وحدت، تامی است که هیچ گونه تکثری ندارد و در عین حال تکثر را نیز می پذیرد.(8)
«رواقیون» نیز از قائلین به وحدت وجود محسوب می گردند، اما آنها از جهتی به وحدت وجود مادی قائل بوده اند. آنها معتقد بودند که خدا سازمان دهنده جهان است، نه خالق آن. (9) از نظر آنان، عقل همان عامل فعالی است که جهان و هماهنگی طبیعت را عهده دار است و آن، همان خدا است. خدا، خارج از عالم وجود نیست، بلکه در تمام ذرات عالم وجود حلول کرده است.(10) رواقیون بر این اساس می گویند، خدا و عالم طبیعت یک حقیقت اند و هر کس به قوانین طبیعت گردن نهد، خدا را اطاعت کرده و به مقتضای عقل رفتار کرده است.(11)
محور اصلی و بنیادی مکتب »نو افلاطونی« نیز بر پایه وحدت وجود استوار است. براساس بیانات افلوطین، واحد وجود، حقیقی است. احدیت، اصل و مبدأ هستی است که از آن به عناوین »صورت مطلق«، »فعل تام« و »خیر مطلق« یاد کرده اند. موجودات فیض و تراوش خود را از آن می دانند. افلوطین معتقد است که خداوند مافوق وجود است، زیرا خدا به تصور در نمی آید و برای شناخت آن، باید به کشف و شهود توسل جست.(12) افلوطین مراتب وجود را به ترتیب صدور آن از مبدأ در سه چیز خلاصه کرده است: عقل، نفس و ماده. عقل، صادر نخستین است که از پرتو آن نفس پدید آمده و از پرتو نفس، ماده بوجود آمده است. افلوطین همانند حکمای فُرس، عقل و نفس را نورهائی که در هم منعکس اند، تصور کرده و واقعیت اشیاء را به مرتبه وحدت اجزاء آن رتبه بندی نموده است.(13) افلوطین می گوید، احد در همه جا حاضر است. جاودانه ترین و کامل ترین چیزی که پس از خود پدید می آورد، همان عقل است و عقل تصویر احد است.(14) وی می گوید، آنچه از واحد پدید می آید ناگزیر، از واحد نازلتر و کثیر است اما، موجود کثیر محضی نیست، بلکه در عین حال که کثیر است واحد نیز است.(15)
همان طور که در نظریات فوق مشهود است، اعتقاد به وحدت وجود، محور اصلی این نظریات است. این نظریات با تنوع و تعدد تفاسیر، همراه شده است. توضیحات اجمالی فوق، قدمت این مسأله و تأثیر آن را در عقاید فلسفی و عرفانی اسلام نیز اثبات می کند.
«الله انی اسألک من آیاتک بأکرمها و کل آیاتک کریمه،
اللهم انی اسألک بآیاتک کلها»
سلسله ی وجود از عنصریات و فلکیات و اشباح و ارواح و غیب و شهود و نزول و صع دش همگی کتاب های الهی و صحیفه های مکرم ربوبی و الواح و اوراقی هستند که از آسمان احدیت نازل شده اند، و هر مرتبه ای از مراتب آن و هر درجه ای از درجاتش از سلسله ی طولی و عرضی آیاتی هستند که بر گوش دل صاحبدلان یقین قرائت شده، کسانی که دلهاشان از کدورت عالم هیولی خالص گشته و غبار آن را از صفحه ی دل زدوده اند و از خواب آن عالم بیدار شده اند، این آیات بر کسانی تلاوت شده که از گورستان عالم طبیعت برخاسته و از زندان تاریک ماده و زنجیرهای دست و پاگیر آن رهایی یافته اند و همت نهایی خود را دنیای پست و آرایش و زینت های آن قرار نداده اند و به زمین دل نبسته و آن را برای خود وطن نساخته اند، و اگر به دنیا آمدند برای کاشتن بوده نه برای درو کردن، که دنیا کشتزار آخرت است، و ورودشان به دنیا به خاطر حرکت انعطافی بود که انسان به واسطه ی آن حرکت انسان واقعی می شود و از دنیا به وطن اصلی خود که جایگاه پدر ما آدم علیه السلام بود باز می گردد.
مولوی بدین معنی اشاره می کند که می گوید:
بشنو از نی چون حکایت می کند وز جدایی ها شکایت می کند
تا آن جا که گوید:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
تا آخر آنچه گفته است. باری صاحبدلان در عالم دنیا حرکت انعطافی دارند که مقدمه ی تکمیل آنان است نه حرکت استقامتی که به فرموده ی شیخ عارف ما «دام ظله» پدر ما آدم می خواست چنین حرکتی را داشته باشد. آنان در دنیا مانند مسافری هستند که آماده ی کوچ و مهیای مسافرت است. نظر آنان به دنیا از آن روست که دنیا نقشی است از آنچه در عالم غیب است، چنان که امام صادق علیه السلام بنابرآنچه روایت شده فرمود: «من هرچه دیدم خدای را پیش از آن و به همراه آن و بعد از آن دیدم.»
توحید ناب
توحید خالص، درمان هر دردی است، و به برکت این داروی شفابخش، تمام بیماری های روحی و اخلاقی ... برطرف می شود.
اصل معارف
تمام امور مربوط به شرع، فرع توحیدند. توحید است که نبوت می خواهد و توحید است که معاد می طلبد.
هر کمال وجودی که در مخلوق وجود دارد، خداوند متعال آن را داشته که داده و اعطاء کرده است و خداوند واقعیتی است که هیچ کمال وجود را فاقد نیست.
تجلی توحید در هستی
طبق تعالیم عالیه ی انسان، ماسأله ی توحید، یگانه اصلی است که در تمام شئون جهان هستی حاکم است و به روشنی مشاهده می گردد که در اسلام هر قضیه ی علمی و عملی، در حقیقت همان مسأله توحید است که به اشکال و صورت های مختلف درآمده و در لباس قضایای علمی و عملی جلوه گر شده است.
حجاب های توحید
موجودات در عین حال که مانند آئینه، حق را نشان می دهند خود حجاب و موانع معرفت تامه هستند، زیرا هر محدودی به واسطه ی ارتباط وجودی که با مطلق خود دارد او را نشان می دهد، ولی هرگز نمی تواند مطلق خود را مطلقاً نشان دهد.
صراط مستقیم
صراط مستقیم، راهی است که رونده ی آن به مقصود نایل خواهد شد. منظور از صراط مستقیم، عبودیت خالص حضرت حق است.
مقامات اولیاء
ولی خدا، مقامش بالاتر از بقیه ی موجودات و مجرای فیض برای پایین ترها می باشد، و همه ی اشیاء در تحت اختیار و اراده ی او هستند و معجزات انبیاء و کرامات اولیاء علیهم السلام از قبیل نسوزاندن آتش، سخن گفتن سنگریزه، غرق نکردن دریا، شکافتن ماه و جوشیدن چشمه از سنگ انواعی از خشوع موجودات در برابر اولیای خدا می باشد.