هر چه را در قرآن در خصوص داستان انبیا می خوانید ، بدانید که آنها به صرف یک داستان در قرآن نیست و رمز این قصه ها در قرآن این است :
هر کسی بخواند مرحله حیوانیت را پشت سر گذاشته و وارد انسانیت شود باید مسیری را پشت سر بگذارد که در این مسیر ، گاهی همانند آدم (ع) حوادثی برایش پیش می آید ، گاهی همانند موسی (ع) دچار موانع میشود گاهی همانند عیسی (ع) به مشکلاتی برمیخورد و ...
همه اینها برای شما پیش می آید. اگر امروز کسی بگوید خدایا آنچه تو فرموده ایی میخواهم به آن عمل کنم از فردا صبح ، می بیند گاه مشکلی برایش پیش می آید مانند مشکل حضرت آدم ، یک حادثه ایی پیش می آید شبیه حادثه حضرت ابراهیم و ... اگر به این وقایع برخورد کرد ، قرآن میگوید اگر مشکلی شبیه آدم (ع) بود ، اینطور حلش کن ، اگر شبیه موسی (ع) بود به اینگونه حل کن (اشاره به این مساله است که باید ببینیم پیامبران در مواقع مشکلات ، چگونه مشکل خود را حل کرده اند و چه دستور العملی را بکار برده اند)
ما نگوییم که قرآن یک داستانی را گفت ، بعنوان مثال : حضرت آدمی بود ، این حضرت در یک بهشتی بود ، به وی گفتند به این درخت نزدیک نشو ، شد و از بهشت بیرونش کردند. حال دهها سئوال خطور میکند :
الف) این بهشت چگونه بهشتی بود
ب) مگر در بهشت ممنوعیت هست
ج) چرا از بهشت بیرون شد و .....
دلیل این سئوالات این است که افراد فکر میکنند که این مساله ، یک داستان در قرآن است ، خلاصه کسی که داستانی را میخواند سئوالاتی برایش پیش می آید ، این سئوالات را چه کند؟
ولی به ما میگویند داستان حضرت آدم یک داستان شخصی در 6 هزار سال پیش ، یا 6 میلیون سال قبل ...و یک قضیه شخصی نیست . جنابعالی هم اگر بخواهی مانند حضرت آدم به سوی آدمیت حرکت کنی برای شما هم این مشکلات هست و باید راه حلش را از همین داستانهای قرآن پیدا کنی.
یک مساله مانند ازدواج را در نظر بگیریم . همون خدایی که به ما گفته آدم بشوید به ما گفته برای حفظ نیمی از دین خود ازدواج کنید. حال ازدواج می کنیم باید نفقه زن را بدهیم ، خوراک و پوشاک او را تامین کنیم ، به مقدار لازم او را به گردش و زیارت هم ببریم؛ نکنیم نمی شود ، بکنیم با گرفتاری همراه است .
البته که همینطور است ، آدم شدن با گرفتاری همراه است ؛ بفرموده قرآن "لقد خلقنا الانسان فی کبد" ما اصلا انسان را در سختی خلق کردیم ، اگر کسی از لابلای سختی ها بالا نرود اصلا بزرگ نمی شود.
کسی که میگوید من ازدواج نمی کنم تا بخواهم خوب آدم بسازم در خطاست ؛ برای اینکه تمام انبیا ازدواج کردند . پیامبر اکرم ازدواج کرد . امیر المومنین هم ازدواج کرد ، تمام ائمه هم ازدواج کردند . به محض اینکه بگویی الف ، این الف ، ب را هم بهمراه کرد. اگر قرار است به سیره پیامبر روی بیاوری باید تمام دستوراتش را هم انجام بدهی . وقتی هم خواستی دستورات را انجام بدهی حالا ببین چه شیطنتها پیش می آید .
نخست دوران کودکی است که زندگی در هالهای از غفلت، بیخبری و بازی فرو میرود. سپس مرحله نوجوانی فرا میرسد و سرگرمی جای بازی را میگیرد. در این مرحله انسان به دنبال مسائلی است که او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدّی دور دارد. مرحله سوم، مرحله جوانی، شور، عشق و تجمّل پرستی است. در مرحله چهارم احساسات کسب «مقام و فخر» در انسان خودنمایی میکند و در مرحله پنجم به فکر افزایش مال و جمع ثروت و نفرات میافتد. قرآن همه? این مراحل را متاع فریب و نیرنگ میداند. بنابراین، دنیا ابزاری است برای خودفریبی و فریب دادن دیگران. این در مورد کسانی است که دنیا را هدف نهایی خود قرار میدهند، به آن دل میبندند، بر آن تکیه میکنند و آخرین آرزویشان دست یازیدن به آن است. اما اگر مواهب این جهان مادی وسیلهای برای وصول به ارزشهای والای انسانی و سعادت جاودان باشد، هرگز دنیای مذموم نیست، بلکه مزرعه آخرت و پلی برای رسیدن به هدفهای بزرگ است.
معاد در قرآن، ص 61 ـ 62 .
برگرفته از کتاب: امام مهدی موعود موجود
وجود مبارک امام زمان(عج) انسان کامل عصر ماست و وجود انسان کامل از آن جهت که مظهر اسم اعظم الهی است، واجد تمام کمالات است و بر همین اساس، امام معصوم مایه تأمین حیات معنوی و سرچشمه آب زندگانی است: (اِعلَموا اَنَّ اللهَ یُحی الارضَ بَعدَ مَوتِها)؛ خداوند زمین را پس از مردنش زنده میکند و زندگی مرهون آب است: (وجَعَلنا مِنَ الماءِ کُلَّ شیءٍ حَی) و امام معصوم(علیهالسلام) همان چشمه زلالی است که سرزمین دلها با آن زنده میشود.
آب زندگانی، بارانی نیست که از بالا ببارد و آب چشمه یا چاه نیست که از پایین بجوشد، بلکه حقیقتی است که به صورت قانونی الهی در عرصه تشریع و درقالب انسان کامل معصوم در عرصه تکوین ظهور میکند. کتاب خدا دین الهی را چشمه حیات عرصه تشریع میشناساند و در بیان حیاتبخشی آن میفرماید: (یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا استَجیبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم)؛ یعنی رهآورد دین، نه تنها افیون و مُخدّر نیست بلکه نیروی محرک و عامل حیات و پویایی است.
رسول اعظم اسلامصلی الله علیه و آله و سلم نیز در سخنی نورانی همان طور که گذشت شناخت انسان کامل و امام معصوم هر عصر را عامل حیات معقول فرد و جامعه معرفی فرمود: (من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة)؛ آن که بمیرد و امام معصوم عصر خویش را نشناخته باشد، چونان جاهلان و به مرگ جاهلیت مرده است و چون مرگ عصاره زندگی است، آن که جاهلانه مرده، زیستنی جاهلانه داشته است و فاقد حیات معنوی و والای انسانی بوده است.
مسئله زنده کردن زمین به آب حیات، پس از مرگش، در روایات عترت طاهره(علیهمالسلام) مورد تأیید و تأکید است و بر پایه آن روایات خداوند زمینه مرده را نیز با انسان کامل زنده میکند، همانطوری که زمین مرده را با آب: عن أبی جعفر(علیهالسلام)… قال: یحییها الله(عزّوجلّ) بالقائم(عج) بعد موتها؛ بموتها یعنی کفر أهلها و الکافر میت.)
گاهی جامعه، زمانی دلها و هنگامی زمینه فرهنگی ملّتی میمیرد. آنجا که محیط جهل و جهالت باشد، فضای سیطره مرگ است که گاه با گفتن و نوشتن و هدایتهای ظاهری دفع میشود؛ اما زمانی چنان عمیق و فراگیر است که باید دم مسیحایی و نفس قدسی مسیحادم آن عصر امت را زنده کند و آن که امروز نفسش دم روح القدسی است و وجودش چشمه زلال زندگانی، جز وجود مقدس ولی الله الاعظم حجة بن الحسن المهدی(عج) نیست.
معرفت امام عصر(عج) مایه حیات قلوب انسانها و باریابی بشر به عرصه حیات معقول و انسانی است که ثمرهاش معنوی و انسانی است، که همانا هجرت از خدر طبیعت به فرا طبیعت و انتقال از سجن دنیا به خُلد آخرت است.
این احیای تام جامعه منحصراً در دست انسان کامل است و سرّ حیاتبخشی امام معصوم هر زمان، آن است که دیگران گاهی واجد علم و فاقد فضائل عدلاند و گاه عکس چنین قضیهای صادق است و زمانی میشود که فی الجمله هم عالم باشند و هم عادل؛ اما در هیچکدام به نصاب مطلوب کمال نرسیدهاند. ایشان انسانهای شایسته و وارستهای هستند که خودشان را نجات میدهند و شاید درمانگر برخی بیماران باشند؛ اما انسان کامل چون علمش و عدلش کامل و در مقام مظهریت اسم اعظم خداوند است همه برکات را به همراه دارد، پس به تنهایی کار آب زندگانی میکنند.
برای روییدن یک بذر لازم است تا آب، نور، هوا و املاح معدنی، همگی کار خویش را انجام دهند، تا جوانهای از دل آن خاک سر زند، وگرنه آب هرچه زلال و سرشار از املاح معدنی، کار نور و هوا را نمیکند و نیز دیگر عناصر، کار دیگری را؛ امّا آب زندگانی به تنهایی کار همه عوامل رشد و احیاء را انجام میدهد.
ولایت و امامت، حقیقت آب زندگانی است و تمام شئون علمی و عملی وجود مبارک ولی الله الاعظم امام زمان(عج) آب زندگی است، از اینرو با ظهورش دلها و زمینههای مرده را احیا میکند.
امام عصر(عج) به نمایندگی و مظهریت حق سبحانه سبب تام احیاء دلها و زمینههای مرده است و وظیفه بشر عرضه کردن زمین و زمینه دل خویش به حضور مبارک آن حضرت است، به گونهای که در پرتو فیض معرفت و هدایتش از سرچشمه زلال چشمه حیات بهرهمند و احیا شود.
[نکاتى از مناجات شعبانیه] برگرفته از کتاب جهاد اکبر امام خمینی
در این ماه شعبان با «مناجات شعبانیه» «31»- که از اول تا آخر این ماه دستور خواندن آن وارد شده- خداى تبارک و تعالى را هیچ مناجات کردید؟
و از مضامین عالى و آموزنده آن در ایمان و معرفت بیشتر نسبت به مقام ربوبیت استفاده نمودید؟ درباره این دعا وارد شده که این مناجات حضرت امیر، علیه السلام، و فرزندان آن حضرت است؛ و همه ائمه طاهرین، علیهم السلام، با آن خدا را مىخواندهاند «32». و کمتر دعا و مناجاتى دیده شده که درباره آن تعبیر شده باشد که همه ائمه (ع) آن را مىخواندهاند و با آن خدا را مناجات مىکردهاند. این مناجات در حقیقت مقدمهاى جهت تنبه و آمادگى انسان براى پذیرش وظایف ماه مبارک رمضان مىباشد؛ و شاید براى این باشد که به انسان آگاه ملتفت انگیزه روزه و ثمره پر ارج آن را تذکر دهد.
ائمه طاهرین، علیهم السلام، بسیارى از مسائل را با لسان ادعیه بیان فرمودهاند. لسان ادعیه با لسانهاى دیگرى که آن بزرگواران داشتند و احکام را بیان مىفرمودند خیلى فرق دارد. اکثرا مسائل روحانى، مسائل ماوراء طبیعت، مسائل دقیق الهى و آنچه را مربوط به معرفة اللّه است، با لسان ادعیه بیان فرمودهاند. ولى ما ادعیه را تا آخر مىخوانیم و متأسفانه به این معانى توجه نداریم، و اصولا نمىفهمیم چه مىخواهند بفرمایند.
در این مناجات مىخوانیم: الهى هب لی کمال الانقطاع إلیک؛ و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک، حتّى تخرق ابصار القلوب حجب النور، فتصل إلى معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلّقة بعزّ قدسک. «33»
حکیم مهدی الهی قمشه ای در مسیر تلاشهای علمی به خواسته های متعالی و گرایشهای والا توجه داشت و بدین سبب حالاتی چون صداقت، وارستگی اخلاق و زهد در اخلاق و رفتارش متجلی بود و از طریق ارتباط با خدا، ذکر، عبادت و تهجد و تصفیه اعمال، این خصوصیات را در خویشتن تقویت می نمود.
در برابر اوامر الهی و تأکیدهای ائمه (ع) از امیال و خواسته های فردی صرف نظر می کرد و از دام خودخواهی رهایی یافت و در سروده ای زیبا چنین گفته است:
دریغا که در دام نامم هنوز اسیر خیالات خامم هنوز
ز بعد ریاضات و درس و سلوک نشد توسن نفس رامم هنوز
تن سفله طبع از تمنای شهد کند دم به دم تلخ کامم هنوز
دل من اگر خلوت خاص هوست چرا در غم خاص و عامم هنوز...
استاد حسن زاده آملی که از پرورش یافتگان مکتب این عارف متشرّع بوده می گوید: متجاوز از ده سال با او حشر داشتم، یک کلمه حرف ناروا و یا یک جمله بیهوده از او نشنیدم. چه گریه ها و زاریها از او دیده ام و چه اندرزها از وی به یادگار دارم.
همسرش طیبه الهی ( تربتی) در ضمن خاطراتی گفته است: در خانه، در امور داخلی کمک می کردند، بسیار بشّاش و خوش صحبت بودند. اگر نصف روز متوالی تدریس می نمود، کسی اظهار خستگی نمی کرد. نیمه شب از خواب برمی خاست و پس از نوافل و نماز شب در صحن خانه قدم می زد و به سیارات و ستارگان آسمان چشم می دوخت و از شگفتی های جهان هستی لذّت می برد. ناملایمات را تحمل می نمود و می گفت: بلاهای این جهان همه از جانب حق است. بارها فقیری به در خانه می آمد که چیزی به او بدهیم، اثاثیه ای همچون ظروف مسی و مانند او به او می دادند و می گفتند برو بفروش و خرج کن. امر به معروف و نهی از منکر ایشان با ملایمت و از روی دلسوزی بود. روحی شجاع داشت و کینه کسی را در قلب خویش جای نداده بود.
بسیار قانع و با لباسی عادی و مسکنی ساده زندگی می کرد و چون بیمار می شد می گفت: داروی من هفت بار قرائت سوره حمد است. در زمستان ها در اتاق درسش که در منزل منعقد می گشت نه کرسی بود و نه بخاری؛ تنها یک چراغ لامپای گردسوز و فرشی فرسوده. و برخی شب ها که هوا بسیار سرد می شد منقل زیر کرسی اتاق دیگر را که عائله اش در آن بودند به اتاق درس می آورد و خاکستر رویش را کنار می زد و بدان حال می گذراند.
حکیم الهی قمشه ای به سبب کمالاتی که از طریق تزکیه و تهذیب، عبادت و اخلاص کسب کرده بود، لیاقت هم نوایی و نغمه سرایی با قدسیان را داشت و از کرامات و حالات فوق العاده هم بی بهره نبود.
بعد از اقامت ایشان در تهران و دوستی بسیار نزدیک و همکاری تنگاتنگ با شهید مدرس و پس از آنکه حکومت غاصب و رضاخانی مدرس را دستگیر و تبعید نمود، الهی قمشه ای هم روانه زندان گردید که به سفارش ذکاءالملک فروغی ( نخست وزیر وقت) به دلیل ارتباط علمی که با ایشان داشت آزاد شد. گویا زمانی وی را به فشار سیاسی یا تطمیع از سوی دستگاه منحوس پهلوی تهدید کرده بودند که در غزلی با این مطلع گفته بود:
من نه آن دیوانه عشقم که زنجیرم کنند
یا به جز در دام زلف یار، تسخیرم کنند
من نه آن مرغم که صیادان عالم بافسون
دانه افشانند و در دامی به تزویرم کنند
در سروده ای دیگر گویا به رضاخان ملعون طعن می زند و می گوید:
دین عزیز است و رجال دین شریف و بزرگ تف به آن ابله که قدر و شوکت دین کاستی
از کلاغ زشت خوی ژاژخای هرزه طبع *** چند در باغ طبیعت نعره و غوغاستی