حضرت آیت الله سبحانی در پاسخ به سوالی در خصوص «آینده جهان از نظر قرآن و روایات» تشریح کردهاند طبق نص آیات قرآن و روایات اهلبیت(ع) آینده متعلق به صالحان است.
متن سوال و پاسخ معظمله به شرح ذیل است.
* آینده جامعه ها وجهان بشریت چه مى شود؟ نظر قرآن درباره سرنوشت جامعه ها چیست؟
پاسخ: قرآن در باره سرنوشت جامعه ها به روشنى سخن گفته است و با ملاحظه آیاتى که در این زمینه وارد شده است مى توان نظریه قرآن را در جهات مختلف مسأله دریافت و ما آیات دهگانه اى را که در این موضوع وارد شده است در چند بخش مطرح مى کنیم:
1. صالحان وارثان زمین مى شوند
آینده نگرى انسان او را وادار مى کند که از آینده جهان و سرنوشت بشر خبرى به دست آورد، زیرا از سپیده دم تاریخ ، نزاع و نبرد پیوسته ى میان حق و باطل برقرار بوده و پیروزى دست به دست مىگشت و به تعبیر قرآن:
(...وتِلکََ الأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاس...).([1])
«ما ایام و روزهاى (شیرینى و پیروزى) را میان مردم دست به دست مى گردانیم».
با این که روش تاریخ بشر تاکنون به صورت مبادله پیروزى بوده است، ولى قرآن معتقد است مشیت الهى بر این تعلق گرفته که در آینده، فقط صالحان وارثان زمین خواهند بود، وحکومت جهان و اداره امور را به دست خواهند گرفت وحق وحقیقت در موضع خود استوار خواهد بود و باطل بر آن پیروز نخواهد شد. و همه جهانیان زیر لواى حکومت صالحان قرار خواهند گرفت و حکومت واحدى بر جهان مستولى خواهد شد چنان که مى فرماید:
(وَلََقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبُور مِنْ بَعْدِ الذِّکْر أَنَّ الأَرْض یَرِثُها عِبادى الصّالِحُون).([2])
«ما در کتاب زبور، پس از «ذکر»(شاید مقصود تورات باشد) چنین نوشتیم که در آینده صالحان و پاکان وارثان زمین خواهند بود و صفحه جهان براى ابد از لوث وجود افراد ناصالح پاک خواهد شد».
و در آیه دیگر باز مى فرماید:
(وَعََدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحات لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ...).([3])
«خداوند به افراد با ایمان از شما که داراى عمل نیک هست، وعده قطعى داده است که آنان را خلیفه وجانشینان خود در روى زمین قرار خواهد داد».
جانشینى این گروه از خداوند یا از پیشینیان در روى زمین، همان قیام به تدبیر امور زندگى، و برقرارى عدل و عدالت در اجتماع و توسعه عمران و آبادى در زمین است.
در آیه سوم، سرانجام را از آن تقوا پیشگان مى داند و یادآور مى شود که: (...وَالعاقِبَةُ لِلتَّقْوى) ([4]): «عاقبت از آن متقین است».
2. استقرار آیین خدا و گسترش امنیت در جهان
قرآن در دو مورد از برقرارى آیین اسلام در جهان، و پیروزى آن، بر دین هاى دیگر خبر داده است و این گزارش غیبى تاکنون محقق نگردیده و طبق روایات، ظرف تحقق آن، دوره دیگرى است که در آن، آخرین وصى پیامبر حضرت مهدى (علیه السلام)زمام امور را بدست مى گیرد و اسلام را در سراسر شرق و غرب منتشر مى سازد چنان که مى فرماید:
(هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولهُ بِالهُدى وَدِین الحَقّ لِیُظْهِرَهُ عَلى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون).([5])
«او است که پیامبر خود را با هدایت ها و آیین استوارى فرستاده است تا دین حق را بر تمام دین ها پیروز گرداند هر چند گروه مشرک آن را دوست نداشته باشند».
در آیه دیگر، همین مطلب به تعبیر دیگر و این که «نور خدا خاموش شدنى نیست»، وارد شده است چنان که مى فرماید:
(یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللّه بِأَفْواهِهِمْ وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الکافِرُون).([6])
«مى خواهند نور خدا را با دهانهاى خود خاموش کنند، خداوند نور خود را به پایان مى رساند هر چند کافران دوست نداشته باشند».
3. پیروزى پیامبران
پیامبران در طول تاریخ براى اشاعه مکتب خود، مجاهدت ها وکوششها کرده اند، ولى هرگز نتوانسته اند مکتب خود را در سراسر جهان پیاده کنند و در هر عصرى گروههاى بى شمارى به مخالفت با پیامبران برخاسته و سد راه آنان بودند.
ولى قرآن مبارزه هاى اهل باطل رابا مکتب حق یک مبارزه موقت تلقى مى کند و معتقد است که سنگرهاى باطل سرانجام فرو ریخته وبرنامه پیامبران در جهان گسترش پیدا خواهد کرد.
قرآن این حقیقت را طى آیاتى بیان مى کند:
(إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلنا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِى الحَیاةِ الدُّنْیا وَیَوم یَقُومُ الأَشهاد).([7])
«ما پیامبران و فرستادگان خود وافراد با ایمان را در دنیا و روز قیام گواهان کمک مى کنیم».
قرآن در آیه دیگر از تعلق مشیت الهى بر پیروزى پیامبران در آینده سخن مى گوید آنجا که مى فرماید:
(وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنا المُرْسَلین * انّهُمْ لَهُمُ المَنْصُورون * وَإِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الغالِبُون).([8])
«اراده و مشیت ما به پیروزى پیامبران تعلق گرفته است، آنان کمک شدگان هستند و سپاه ما (سپاه توحید) پیروز است».
و در آیه دیگر مى فرماید:
(کَتَبَ اللّهُ لأَغْلَبَنَّ أَنَا وَرُسُلى...).([9])
«خداوند بر خود واجب و لازم شمرده است که او و پیامبران او بر قواى کفر غلبه کنند».
4. در مبارزه حق و باطل، حق، همواره پیروز است
آیات قرآن نه تنها نظام تکوین را نظام خیر، و غلبه خیر بر شر مى داند، بلکه سرانجام، نظام اجتماعى انسان را نظام استوار مى داند که در آن نظام توحید بر نظام شرک و طاغوت غلبه کرده و پیروزى از آن صالحان و راستگویان خواهد بود از این جهت مى فرماید:
(بَلْ نَقْذِفُ بِالحَقِّ عَلى الباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِق...).([10])
«ما حق را بر باطل مى زنیم و آن را نابود مى سازیم ناگهان آن پوچ و تباه است».
قرآن در آیه دیگر حق و باطل را به آب وکف تشبیه مى کند و باطل بسان کف بر دوش حق سوار مى شود و با حرکت حق، حرکت مى کند، امّا دیرى نمى پاید باطل هاى کف گونه فرو کش کرده وحق وحقیقت بسان آب حیات در دلها باقى مى ماند آنجا که مى فرماید:
(...أَمّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبْ جُفاءً وَأَمّا ما یَنْفَعُ فَیَمْکُثُ فِى الأَرض...).([11])
«کفها روى آب نابود مى شوند و آنچه براى مردم مفید است در زمین باقى مى ماند».
5. کمک هاى غیبى در سرانجام جامعه ها
قرآن معتقد است که در سرانجام جامعه ها، افراد، فداکارى پیدا مى شوند که با تمام قدرت در عزت اسلام و ذلت کفر مى کوشند و از این طریق به گروهکها هشدار مى دهد که اگر از جاده مستقیم توحیدمنحرف شوند و به وادى جاهلیت بازگردند، هرگز آیین حق با انحراف آنان نابود نمى شود، و در طول تاریخ که جامعه انسانى رو به کمال است افرادى پیدا مى شوند که خداوند آنان را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند، آنان در مقابل گروه با ایمان متواضع و در برابر کافران عزیز و سرکشند، در راه خدا کوشش مى کنند و از سرزنش سرزنش کنندگان نمى ترسند، آنجا که مى فرماید:
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینهِ فَسَوفَ یَأتِى اللّه بِقَوم یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونهُ أَذِلّة عَلى المُؤْمِنین أَعِزَّة عَلى الکافِرینَ یُجاهِدُونَ فِى سَبیلِ اللّهِ وَلا یَخافُونَ لَومة لائِم...).([12])
اکنون باید دید که این وعده ها و نویدهاى قرآن که تاکنون به صورت جهانى و عالمگیر جامه عمل نپوشیده است کى تحقق خواهد پذیرفت، این مشکل را مى توان با مراجعه به روایات صحیح اسلامى گشود وروایات اسلامى انگشت روى این مجهول مى گذارند و از تحقق این نویدها در عصر ظهور امام زمان (علیه السلام)گزارش مى دهند.
روایات از یک رشته تکامل ها و پیشرفت ها در عقول و خردها، در صنایع و تکنیک، گزارش داده همچنان که از جهانى شدن عدل اسلامى وآیین توحید قاطعانه خبر مى دهند، اینک این روایات را به صورت فشرده در این جا مى آوریم، و از هر موضوعى تنها به نقل یک حدیث اکتفا مى کنیم.
سرانجام جامعه ها از نظر احادیث اسلامى
1. تکامل عقول و خردها
مرور زمان، و تجارب تلخ و شیرین، مایه شکوفایى عقل انسانى مى گردد و بشر در پرتو الطاف الهى در مى یابد که: دیگر، سازمان هاى بشرى و تدابیر انسانى قادر به حل تضادها و مشکلات نیست از این جهت بى درنگ به نداى حضرت قائم (علیه السلام) پاسخ مى گوید، و انسان ها با رضایت خاطر، به انقلاب امام مى پیوندند.
امام باقر (علیه السلام) مى فرماید:
«إذا قام قائمنا وضع اللّه یده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم وکملت به أحلامهم».([13])
«آنگاه که قائم ما قیام کند، خداوند دست لطف و رحمت خود را بر سر بندگان خود مى گذارد و از این طریق، به عقول آنان وحدت مى بخشد و به وسیله او خردهاى آنان تکامل پیدا مى کند».
2. تکامل صنایع
انقلاب جهانى، بدون تکامل صنایع امکان پذیر نیست رهبر انقلابى که مى خواهد صداى خود را به آخرین نقطه جهان برساند، بدون تکامل تکنیک، امکان پذیر نمى باشد، از این جهت احادیث اسلامى نوید مى دهد که در عصر ظهور امام صنایع به حدى تکامل پیدا مى کند که جهان حکم یک شهر را پیدا مى کند و افرادى که در خاور زندگى مى کنند، کسانى را که در باختر زندگى مى نمایند، مى بینند و سخنان آنان را مى شنوند.
چنان که امام در این مورد مى فرماید:
«انّ المؤمن فى زمان القائم وهو بالمشرق لیرى أخاه بالمغرب وکذا الذى فى المغرب یرى أخاه الذى بالمشرق».([14])
«در زمان قائم، فرد با ایمان که در مشرق زیست مى کند، برادر خود را که در مغرب زندگى مى کند مى بیند».
در حدیث دیگر مطلب به طور روشن تر بیان شده است وآن این است که:
إنّ قائمنا إذا قام مدّاللّه لشیعتنا فی أسماعهم وأبصارهم، حتّى لا یکون بینهم و بین القائم یرید یکلّمهم فیسمعون و ینظرون إلیه وهو فى مکانه.([15])
«آنگاه که قائم ما قیام مى کند خدا به دیدگان و گوشهاى پیروان او قدرت مى بخشد تا آنجا که میان آنان و رهبر خود، حایلى نمى ماند او با آنان سخن مى گوید، و سخنان او را مى شنوند و به او مى نگرند در حالى که او در جاى خود قرار دارد».
3. جهانیان در پوشش اسلام در مى آیند
احادیث نویدهاى قرآن را درباره جهانى گشتن آیین اسلام، بر ظهور امام قائم تطبیق مى کند آنجا که امام باقر(علیه السلام)مى فرماید:
یبلغ سلطان المشرق و المغرب ویظهر اللّه عزّوجلّ به دینه على الدین کلّه ولو کره المشرکون.([16])
«قدرت و تسلط او شرق وغرب را فرا مى گیرد و خدا به وسیله او دین خود را بر تمام ادیان پیروز مى گرداند هر چند مشرکان دوست نداشته باشند».
4. تکامل اخلاقى
در محاسبات گذشته به این نقطه رسیدیم که تکامل حقیقى باید ابعاد مادى و معنوى داشته باشد و تکامل یک بعدى، تکامل واقعى نیست.
احادیث اسلامى بر تکامل اخلاقى در عصر ظهور امام دوازدهم گواهى مى دهد آنجا که همه محدثان اسلامى این جمله را از پیامبر نقل مى کنند که یکى از ویژگى هاى حکومت امام قائم ، گسترش عدل و داد و برچیده شدن بساط ظلم و ستمگرى است و جمله (یَمْلأُ الأَرضَ قِسْطاً وعَدلاً) ، بیانگر این تکامل اخلاقى است.
5. ترمیم خرابى ها
احادیث اسلامى از آبادى جهان و تسلط بشر بر گنجینه هاى نهفته در دل زمین در زمان ظهور امام به روشنى گزارش مى دهد و جمله یاد شده در زیر در روایات وارد شده است:
«وتظهر له الکنوز ولا یبقى فى الأرض خراب إلاّ یعمره».([17])
«گنجینه هاى نهفته در دل زمین در اختیار امام قرار مى گیرد و او با نفوذ و قدرت مادى و معنوى که دارد، تمام ویرانى هاى موروث از ظلم وجور را، آباد مى کند.
نتیجه این که آنچه را که محاسبات عقلى و اجتماعى درباره سرانجام جامعه ها نشان مى داد، مورد تصدیق قرآن واحادیث اسلامى است چیزى که هست احادیث اسلامى زمان ووقت این تکامل ها را به روشنى تعیین مى کند و ظهور امام قائم را همگام با این تحولات مى داند.
استاد علامه محمد تقی جعفری همواره بر توجه داشتن به اهمیت حادثه عاشورا اصرار میورزید. از آن جهت که این حادثه، تابلویی ماندگار برای بشریت به یادگار نهاد که ارزشهای انسانی در متن آن به زیبایی به نمایش درآمد. این حادثه به بهترین شکل، قابلیت انسان را در گرفتار آمدن به درجة حضیض سقوط و استعداد او را در اوج گرفتن به درجة رفیع صعود، برای همه آیندگان نمایاند. عاشورا برجستهترین صحنة نمایش حضور خدا در زندگی انسان بود. حادثة عاشورا در نگاه علامه آنچنان است که میتواند تکیه گاه و پشتوانة اخلاق ابنای بشر قرار گیرد. میتوان در آینه عاشورا تفسیر عظمت حیات انسان را به تماشا نشست. حسین بن علی (ع) موقعی که میخواست از مکه خارج شود فرمود: «..الا فمن کان فینا باذلاً مهجته و موطناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا غداً فانّی راحل مصبحاً ان شاء الله».
ـ اینک آگاه باشید! کسی که میخواهد نفس و جانش را آمادة دیدار خدا کند، با ما حرکت کند. ما بامدادان حرکت خواهیم کرد. انشاء الله. امام حسین (ع) نمیفرماید که میخواهم به دیدار مرگ بروم. نمیفرماید آنجا میرویم که از هستی خارج شویم و به کرانة نیستی برسیم، بلکه میفرماید اگر کسی مثل ما اشتیاق دیدار خدا را دارد، من صبح حرکت خواهم کرد، با من بیاید. اگر بنا شود این کلمة «لا اله الا الله» که جوهر روح آدمی است، قوامش با کشته شدن من باشد «فیا سیوف خذینی» ؛ پس ای شمشیرها مرا دربرگیرید. من وسیله هستم . زندگانی من برای بقای این ایده، وسیله است. من حاضر و آماده هستم.
علامه از سیدالشهداء جملاتی را نقل میکند که حکایتگر شکوفایی ایمان است: «صبرأ بنی الکرام! فما الموت الا قنطره تعبر بکم عن البوس و الضّراء الی الجنان الواسعه و النّعیم الدائمة فایّکم یکره این ینتقل من سجن الی قصر؟» دل بر شکیبایی بندید ای بزرگ زادگان! مرگ، جز پلی نیست که شما را از سختیها و ضررها به بهشت وسیع و نعمت جاویدان میرساند. کدام یک از شما کراهت دارد از این که از زندان به قصر منتقل شود؟
صبر کنید! چند دقیقه و چند لحظه است، بعد از آن ، قرنها میوه خواهید چید.حسین از آن دسته از انسانهاست که روح خود را در اتصال به خدا وسعت بخشید، نه از آنان که در غیاب خدا تنها و تنها به فربه ساختن جسم خود مشغولند. باید حیات را هم افق با حسین(ع) تفسیر کرد. «آیا هدف روح با عظمت شما، خاک و جلوههای خاک است؟ پس وقتی خودمان این روح را زندانی کردیم، چرا بیمار نشود؟ چرا هوای جنگ به سرش نزند؟ برای خود فلسفه میبافیم که چرا انسانها میجنگند؟ هدفی بالاتر از خاک نشان دهید و بگویید تزاحم نداشته باشید. بشر مادامی که در خاک است، بر سرهم خواهد کوبید. تمام بحثها برسر این است: من خاکی، تو خاکی، اگر جایی که من میگیرم، محبوب تو باشد، با من خواهی جنگید.»
هر چیز محدود را در جهان هستی، مورد عشق قرار بدهید، اگر توانستید از او بینهایت بیرون بکشید ، تحیّر ندارد . اگر نتوانستید و موضع برای شما محدود باشد و شما را محاصره کند، گیج خواهید شد؛ زیرا روح، بزرگ است و اینها کوچکتر. قلمرو را وسیع بگیرید. زندگانی این نیست که آنها را که وسیلهاند، هدف بگیریم. این امر ما را ساقط میکند.
اگر کسی بگوید فهرست و مجموعة تمام ارزشهای تاریخ بشری از یک طرف و فهرست ضد ارزشهای بشری در طرف دیگر، در آن روز، در آن مدت معین بروز کرده است؛ جای تردید نیست. تنها زمان کم است و انسان خیال میکند که حادثه، حادثة یک روز و دو روز است. کمی زمان را نگاه نکنید. لحظات، گاهی بوی ابدیت میدهد. آدم احساس میکند که اگر آن روز تمام دنیا از حرکت حسین بن علی(ع) جلوگیری میکردند و میگفتند: یا ابا عبدالله قطعاً کشته خواهی شد، میگفت: «اَ فبالموت تخوفنی» آیا مرا از مرگ میترسانید؟ ارادة او تکیه به جای دیگر داشت. ارادة او منبعث از انگیزههای زودگذر مادیات نبود. حسین (ع) گفت: میخواهم ، چون او میخواهد.»
از نکاتی که حکیمان و عالمان الهی، نسبت به آن توصیه و تأکید دارند، مجالست داشتن و همنشینی با علماست؛ به طوری که حتی در انتخاب محل زندگی جایی را برگزینیم که با یک عالم مرتبط باشیم.
در نصایح لقمان علیه السلام به فرزندش آمده است:
یَا بُنَیَّ جَالِسِ الْعُلَمَاءَ وَ زَاحِمْهُمْ بِرُکْبَتِکَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحْیِی الْقُلُوبَ بِنُورِ الْحِکْمَةِ کَمَا یُحْیِی الْأَرْضَ بِوَابِلِ السَّمَاء (1)؛ پسرکم! با دانشمندان همنشینى کن و زانو به زانوى ایشان بنشین که خداى عز و جل دلها را به پرتو حکمت زنده مىکند، همچنان که زمین را با باران آسمان زنده مىفرماید. (2)
گاهی اوقات ممکن است شخصی خود را متدین و آگاه بداند و از روی اشتباه خود را بی نیاز از مصاحبت علما بپندارد و خود را محروم نماید.
از امیر المؤمنین علیه السلام روایت است که:
صاحب العقلاء، و جالس العلماء، و اغلب الهوى، ترافق الملأ الأعلى. (3)
مصاحبت کن با عقلا، و همنشینى کن با علما، و غلبه کن بر هوس و هوا، تا این که رفیق گردى با ملأ أعلى؛ یعنى اگر این کارها را بکنى، رفیق و همراه گردى با ملأ أعلى یعنى گروه بلند مرتبه که ملائکه باشند یا انبیا و اوصیا و اولیا صلوات اللّه علیهم. (4)
«آیت الله العظمی بهجت» می فرمایند:
«از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه، در تعقیبات و غیر آنها؛ و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زیارت علما و صلحاء و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول (صلوات الله علیه و آله) است و باید روز به روز، مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد.
و بر عکس، کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و استیحاش از عبادت و زیارات است؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان، مبدل می شوند؛ پس، مجالست با ضعیف الایمان- در غیر اضطرار و برای غیر هدایت آنها- سبب می شود که ملکات حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد:
جالسوا مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُهُ (5)؛ [بنشینید با کسى که دیدن او شما را به یاد خداوند اندازد و زبان او در علم شما بیافزاید، که خوف خداوند در دل شما زیاد شود و عمل او شما را راغب به آخرت کند.]» (6)
آیت الله العظمی بهجت در توصیه هایی به استاد جواد فروغی می فرمایند:
«...و نیز توصیه می نمایم به تحصیل علوم و معارف از همان راهی که علمای سلف رضوان الله علیهم تحصیل می نمودند به تعلم علوم و دراسات حوزه های علمیه و همنشینی و معاشرت با علمای وارسته و مهذب که با اعتقادات صحیح و کسب پختگی لازم از مضلات و ناپختگی ها به دور بمانید، با رعایت ترتیب در تحصیل و استفاده از نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و مجمع البیان...» (7)
در حدیث است که امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:
مَنْ جَالَسَ الْعُلَمَاءَ وُقِّرَ وَ مَنْ خَالَطَ الْأَنْذَالَ حُقِّر (8)
کسى که با علماء بنشیند با وقار و بزرگوار مىشود، و کسى که با مردم فرومایه و خوار آمیخت کوچک و پست گردد. (9)
همچنین از آن حضرت روایت شده که فرمود:
جَالِسِ الْعُلَمَاءَ یَزْدَدْ عِلْمُکَ وَ یَحْسُنْ أَدَبُکَ وَ تَزْکُ نَفْسُکَ. (10)
همنشینى کن با علما تا این که زیاد شود علم تو، و نیکو شود ادب تو، و پاکیزه گردد نفس تو، یعنى اگر همنشینى کنى با ایشان چنین و چنان خواهد شد. (11)
ارتباط داشتن و همنشینی با علمای ربانی به قدری مؤثر است که بسیاری از مؤمنان از این طریق به معارف عمیقی دست یافته اند، هرچند دروس حوزوی را نیاموختند؛ خصوصا صادقانی که علم را برای عمل طلبیده اند
نمونه آن، سالک معاصر، مرحوم «آقا سید عباس فرهمند» است. ایشان از نظر علمی در اثر ممارست و همنشینی با علما، به حدی رسیده بود که با بسیاری از مطالب و روایات آشنایی کافی پیدا کرده و از برکات اهل بیت علیهم السلام بهره مند گردیده بود.
از این رو ایشان همیشه سفارش می کرد:
«با عالم بنشینید و با عالم نشست و برخاست کنید! زیرا من هر چه دارم از همنشینی با علما دارم. هر کس عالم دید، پخته می شود والا خام است.» (13)
نمونه دیگر پدر بزرگوار «آیت الله سید رضا بهاء الدینی»، مرحوم «سید صفی الدین» است که صفات برجسته اش، اندیشمندی در زندگانی و استفاده شایان از اوقات عمر بود.
آیت الله بهاء الدینی درباره والد محترمشان می فرمودند:
«همنشینی بسیار با علمای ربانی داشت و از مجالست و گفتگو با آنان لذت فراوان روحی و معنوی می برد. به طوری که از فیض درس و بحث آنها استفاده کرده، اندیشه های زلال معنوی به دست آورده بود.
ادبیات عرب را خوب می دانست و مقداری از رسائل و مکاسب را خوانده بود. همچنین، در درس حاج شیخ عبدالکریم حائری حاضر می شد.
بسیار مشاهده می شد که دعاهایش به اجابت می رسند و بدون هیچ تأخیری انجام می شوند.» (14)
آیت الله العظمی مظاهری می فرماید:
«اشخاص فراوانی در گذشته بودهاند که با تربیت یک عالم ربّانی یا یک معلّم دیندار، مسیر زندگی خود را تغییر داده و سعادتمند شدهاند... جوانان باید توجه داشته باشند که ارتباط با علمای ربّانی و افراد دیندار، مانع سقوط و دوری از مسجد، روحانیّت و معنویّات است.
محیط آلوده و رفیق ناباب در کمین جوانان است و اگر با منبر و محراب سر و کار نداشته باشند، شیاطین انسی و جنّی آنان را میبرند و به انحراف و سقوط میکشند؛ اگر انسان تمام عمر خود را صرف پیدا کردن یک معلّم خوب یا یک رفیق خوب کند، ارزش دارد که حتی یک روز با او همراهی و همنشینی داشته باشد.» (12)
نشست و برخواست با علما؛ مایه تزکیه نفس
آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی می فرماید:
« هیچ چیزی دعوتکنندهتر و جاذبتر به سوی خیر و صلاح از همنشینی با خوبان نیست. همنشینی با نیکان آدم را به سمت خوبی میکشد. زبانی نیست، عملی است. خواه ناخواهی است.
رابطه تنگاتنگ اثر حُسن میگذارد. مصاحبت با افراد نیکو و وارسته تو را به صلاح میکشد و از شرّ نجات میدهد. همین مصاحبت و همراهی؛ خود او، خواسته یا ناخواسته و ناخودآگاه روی تو اثر میگذارد...
در باب مجالست، علی(علیه السلام) میفرماید: «جالِسِ العُلَمَاءَ یَزدَدْ عِلمُکَ وَ یَحْسُنُ أَدَبُکَ وَ تَزْکُ نَفْسُکَ» با علما نشست و برخاست کن که علمت را زیاد، ادبت را نیکو و روحت را پاک میسازد.
با افراد فهمیده وارسته رابطه تنگاتنگ برقرار کن! به فهم و شعور تو میافزاید. ادب همان تربیت است. خوب تربیت می شوی. از نظر امور نفسانیت، این رابطه، نفس تو را تزکیه میکند. یعنی این نفسی که خبیث و سرکش است همین رابطه او را مهار میکند؛ صِرف رابطه! یعنی چه بخواهی، چه نخواهی، این ارتباط اثر میگذارد...
این روایات گویای همین مطلب است که، در تربیت تداوم مطرح است. مصاحبت، تداوم دارد. مجالست هم تداوم دارد. اینکه میگویم تدریجی الحصول است به این خاطر است. این روایات، هم غیر ارادی بودن را میرساند، هم تدریجی الحصول بودن را. نفسِ این رابطه تنگاتنگ - خصوصاً که چاشنی محبّت هم داشته باشد- اثر خودش را میگذارد.
هم نقش سازندگی و هم نقش تخریبی دارد. حال اگر آن رابطه دیداری، گفتاری و کرداری تو با یک انسان وارسته باشد، برای تو وارستگی میآورد. ـ نعوذ بالله ـ اگر از آن طرف باشد، مثل اینکه بادی از روی نجاست بگذرد، یک چیز بدبو همراه خودت میبری؛ بخواهی یا نخواهی.» (15)
--------------------------------------------------------------------------------
پینوشتها:
(1) روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج1، ص11
(2) روضة الواعظین - ترجمه مهدوى دامغانى، ص35
(3) غرر الحکم و درر الکلم، ص420
(4) شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج4، ص205
(5) مصباح الشریعة- ترجمه عبد الرزاق گیلانى، ص443؛ مجموعه رسائل در شرح احادیثى از کافى، ج1، ص593؛ رک: الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص39، باب مجالسة العلماء و صحبتهم
(6) پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بهجت
(7) پایگاه اینترنتی مهندس جواد فروغی
(8) بحار الأنوار، ج1، ص205، باب4
(9) بنادر البحار، ص120
(10)عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص223، باب 5؛ غرر الحکم و درر الکلم، ص341؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص430
(11)شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج3، ص373
(12)حوزه نیوز
(13)کتاب دل باخته
(14)کتاب آیت بصیرت
(15)پایگاه اطلاع رسانی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی، تربیت در محیط خانوادگی، جلسه10 (با اندکی تلخیص)
تاثیر حالات والدین در شخصیت فرزند
علامه حسن زاده آملی
بدان تصورات و خیالات، در نفس اثر می گذارد، چنان که احوال هر یک از نفس و بدن در دیگری. لذا کیفیات نفسانی و مزاجی، و احوال ظاهر و باطن والدین در کیفیت مزاجی و حصول استعداد نطفه ی انسانی سخت دخیلند، و اشخاص، مطابق همان کیفیات دارای اخلاق و احوال گوناگون می شوند، چنان که دارای اشکال گوناگون اند، هم چنان که مبادی طین آنان از ناحیه ی اختلاف آفاق و اوضاع اجرام علوی و احوال کائنات سفلی همه دخیلند و نطفه، به خوئی و روئی منعقد می شود، «ذلک تقدیر العزیز العلیم». و هرچه لیاقت و قابلیت او بود، از مبدأ فیّاض می گیرد، و به مثل نطفه ی آدمی لوح محفوظ اوست که هرچه بدواً در وی نوشته شده است، بر آن مجبول است، و مطابق همان استعداد در افعال خود مختار است. و به مثل چون درختی که در تخمی نهفته است و آن متن و فشرده ی درخت به تدریج به فعلیت رسد و درخت بالفعل گردد.
آن که اهل درایت و ذکاوت است از این امهات و اصول که تقدیم داشته ایم به حقیقت معانی و اسرار بسیاری از آیات و روایات پی می برد و به سرالقدر آشنا می گردد و می داند که «نفخت فیه من روحی» که از مسیر و جدول خلقت والدین به جنین تعلق گرفته است، از جداول رنگ پذیرفته است، یعنی کأنّ پدر و مادر هم هر یک در حقیقت «نفخت فیه» شرکت دارند. در دفتر دل ثبت شده است که:
کند احوال هر پیری حکایت ز اوصاف جوانیّش برایت
چو هر طفلی بود آغاز کارش کتاب شرح حال روزگارش
هر آن خوئی پدر یا مادرش راست همان خو نطفه ی او را بیاراست
غذای کسب باب و شیر مامش بریزد زهر یا شکّر به کامش
چو از پستان پاکت بود شیرت توئی فرخنده کیش پاک سیرت
منی بذر و نسا حرث و تو حارث به جز تو حاصلت را کیست وارث
اگر پاک است تخم و کشتزارت هر آنچه کشته ای آید به کارت
و گرنه حاصلت بر باد باشد تو را از دست تو فریاد باشد
نفخت فیه من روحی شنیدی ولی اطوار نفخش را ندیدی
که اندر نطفه هم بابا و مادر نماید نفخ هر یک ای برادر
تو سبحان الذی خلق الازواج بخوان در خلقت نطفه امشاج
دمد هر یک ز روح خویش در وی ازین ارواح طومارش شود طی
الحمدلله که تا حدی به حقیقت و واقع اموری اطلاع یافتیم و بدین جا رسیده ایم که نطفه ی آدمی، به مثل، لوح محفوظ اوست و آن که گفته است: «لوح محفوظ عالم صغیر نطفه است» مقصود همین است.
علامه حسن زاده آملی
رساله «خیرالاثر در رد جبر و قدر»
طبقه بندی: حضرت علامه حسن زاده آملی
پیدایش امکان نشر علم برای امام صادق علیه السلام
آنچه امام صادق را کمک کرد برای آنکه علوم و معارفش را پخش کند، و در عالم نشر دهد از یک ناحیه، علّتِ تمدّن بود، و از یک ناحیه، علّت فترت انتقال حکم از اُمویّین به عباسییّن، و از یک ناحیه، وجود راویان ثقه که تعدادشان بسیار بود و همگی ایمان به امام صادق داشتند، و به طریق نیکوئی از وی اخذ علوم میکردند تا جائی که بعضی علماء شیعه قائل به توثیق چهار هزار تن از آن روات بدون استثناء شدهاند. و شاید علاوه بر این عوامل که بر ما ظاهر و روشن گردیده است، عوامل و اسباب دیگری هم وجود داشته است که بر ما پنهان مانده است.
و بر هر تقدیر، این عوامل و اسباب به طوری که با هم مجتمع شوند برای أحدی از ائمه غیر از امام صادق حاصل نگشت. امام علی حواریّون و اصحابی خالص و پاک داشت، همچون مَیثم تمّار، و کُمَیْل بن زیاد، و حُجْربن عَدی، و محمدبن أبیبکر و غیرهم ولیکن در عصر خلافتش مبتلا شد به جنگها و حربهای داخلی و همین که به جوار پروردگارش شتافت، معاویه در نابودی و محو آثار او، و کشتن رجال او، و از میان برافکندن تمام آنچه که به وسیله و سببی با او ربط پیدا میکند، دستآلود.
امَّا عصر امام حسنین و امام سجاد، پس آن عصر معاویه و پسرش یزید، و زیاد و پسرش عبیدالله، و عبدالملک و شیطان او: حَجّاج، عهد سربریدنها و گردن زدنهای شیعه بود. عهد به شهادت رسانیدن ائمّه شیعه بود، عهد مسموم ساختن امام حسن، عهد قربانگاه مرْج عَذْراء، و عهد تأسُّفخیز کربلا، و واقعه حَرَّه و غیرها از مشابه آنها بود.
امّا امام باقر، پس او گرچه اولین موسس مدرسه فرزندش امام صادق است، چون اصحاب و شاگردانی داشت از اکابر تابعین و اعیان فقهاء و محدِّثین که در مسجد جدّش رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم دورش حلقهوار مینشستند، و استماع علوم و روایات مینمودند ولیکن الله سبحانه پیش از آنکه این مدرسه به نهایت خود در رشد وبهرهبرداری کامل برسد او را بهسوی خود برد، و در حالی که 57 سال داشت، در عهد خلافت هِشام بن عَبدالملک وی را قبض روح نمود، و به جایش خلیفهاشو پسرش امام صادق نشست. و در مدرسه او حُظوظ و توفیقات مختلفی از جهات متفاوت و علل مختلفی یکی پس از دیگری روی آور شد تا حدّی که تعداد شاگردانش بر تعداد شاگردان زمان پدرش فزونی گرفت و شماره کسانی که به سوی او وفود میکردند و به هدایت و ارشاد او علوم را میآموختند به هزارها عدد میرسید.
و پس از امام صادق نیز ظروف و مقتضیات به همان قساوت و سختی خود برگشت، و حوادث تلخ و ناگوار بر أئمّه و شیعیانشان با شدَّت روی آورد، امَّا مذهب شیعه در هر قطری از أقطار انتشار پیدا کرده بود، و معالم آن شناخته شده بود، و اساسهای آن ترکیز یافته بود، و در اذهان حفظ یافته، و در کتب تدوین پیدا کرده بود که در اثر آن، مردم از زمان امام صادق علیه السلام تا امروز و تا پایان ایام جهان بدان عمل میکنند.
از این گذشته، مذهب اهل البیت تبلور پیدا کرده، و صورت واقعیاش را به طور جَلی و آشکارا اتّخاذ نموده بود، شیعه فقه مستقلّ خود را باز یافته بود، و علماء و راویان و محدّثانشان معروف شدند و آراء خاصّه آنها در باب توحید و عدل و عصمت انبیاء و شفاعتشان و مسأله جبر و اختیار مبرهن و مدوَّن شده بود، و مذهب تشیّع از سایر مذاهب تمیّز تامّ و تمام حاصل کرده بود. همچنانکه مذهب معتزله از مذهب أشاعره تمیّز یافته بود.
امّا بقیّه اقوال أئمه اطهار: از عصر حضرت امام کاظم تا پایان غیبت صغری یا تأکید اقوال امام صادق میباشد، و یا متمّم بعضی از اصول مذهب یا فروع آن. و امَّا رجال شیعه در عصر امام صادق علیه السلام و بعد از آن، هَمِّشان و اهتمامشان حفظ تعالیم امام صادق بوده است، و تدوین آنها و دفاع از شبهات متوجّه بر آنها.
امروز نه فقط فقه و تفسیر و علوم شیعه اثناعشریّه از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام إشراب میگردد، بلکه فقه و تفسیر و علوم شیعه سَبعیَّه یعنی هفت امامیّه: إسمعیلیه با وجود وفور و کثرتشان از آن حضرت إشراب میگردد.
کتاب «دَعائم الإسلام» تألیف «قاضی نعمان تَمِیمی مَغْربی» نمونهای از آن فقه بر اساس روایات امام صادق علیه السلام است.
بنابر این مذهب جعفری مذهبی است مشترک میان طائفه حقّه محقّه شیعه اثناعشریّه و طائفه شیعه سبعیّه اسمعیلیّه که مدار مذهبشان را بر عدد هفت بنیان نهاده، و اسمعیل فرزند امام صادق را که در زمان حیات آن حضرت بدرود حیات گفت امام هفتم خود میدانند.
لهذا برای جدائی و تمایز میان این دو طائفه، علمای اعلام لفظ اثناعشریّه را به دنبال لفظ جعفریّه اضافه کردهاند و گفتهاند: شیعه جعفریّه اثناعشریّه
سوال و جوابی از علامه طباطبایی در مورد معجزه بودن پیامبر اکرم
تلمیذ: این مسأله بسیار عجیب است که رسول الله با آنکه خطّ نداشتند و آیات را خود نمینوشتند، این سورهها و سائر سورهها را بعد از نزول، بدون یک کلمه یا یک حرف کم و بیش میخواندند.
معلوم است که بمجرّد آنکه وَحی نازل میشد، حضرت کُتّابِ وَحی را میخواستند و به آنها بازگو نموده، و آنها مینوشتند؛ و در تمام مدّت عمر آنحضرت دیده نشد که قلمی بدست گیرند و چیزی بنویسند.
اصولاً آیا میتوان این را شدّت قوّه حافظه نامید؟
آیا در تمام دوران بشریّت چنین امری نظیرش دیده شده است؟ آیا سخنگو و خطیبی، گرچه ماهرترین و پرحافظهترین خطبای جهان باشد، بدون ضبط سخنان خود به نوشتن، و یا به آلت ضبط صوت، توانسته است فقط دودقیقه عین عبارات انشاء شده خود را در هنگام خطابه و سخن گفتن، بعداً بدون یک حرف پس و پیش یا کم و زیاد بازگو کند؟ این خود یک معجزه بسیار عجیب و غریب و آشکاری است.
علاّمه: آری مطلب همینطور است که میگوئید! رسول الله آیاتِ قرآن را بدون یک حرف پس و پیش، و یا کم و زیاد میخواندند؛ و حتّی چه بسا مردم، قرآن را که از حفظ میکردند، در نزد رسول الله تصحیح مینمودند.
و از قرآن گذشته آنحضرت عینِ عباراتی را که سالها قبل فرموده بودند، در موضع حاجت بازگو میکردند؛ کأنـّه این عبارت را در همین ساعت فرمودهاند.
در هنگام رحلت آنحضرت که حضرت فاطمه سلامُ اللهِ عَلیها بسیار ناراحت بود؛ و گریه میکرد و وَاسَوْأَتَاه میگفت، و وَاسَوْأَةَ أَبِی میگفت که بقول ما فارسی زبانان وَاوَیلایش بلند بود، حضرت به او فرمودند: ای فاطمه اینطور سخن مگو!
همان کلمات را بگو که من در مرگ إبراهیم فرزندم گفتم: الْقَلْبُ یَحْزَنُ، وَالْعَیْنُ تَدْمَعُ، وَ لَا نَقُولُ إلَّا حَقًّا؛ وَ إنَّا بِکَ یَا إبْرَاهِیمُ لَمَحْزُونُونَ.
«دل غصّه دار است و چشم اشکبار، و ما سخنی غیر از حقّ نمیگوئیم؛ و ای إبراهیم ما درباره تو اندوهناک هستیم.»
ببینید: پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در حال سَکَرات موت، که مرض از هر جانب بر او غالب شده و حال عادی آنحضرت را تبدیل به سنگینی و انقلاب نموده است؛ در آنحال شدید، عین عباراتی که سالها قبل در مرگ إبراهیم فرموده، بازگو میکند؛ این عجیب معجزهای است.