در این جهان که بنگری و در اصناف آدمیان چون نظرافکنی، دو صنف بیشتر از همه به چشم میآید و در مسیر رقم زدن سرشت و سرنوشت این دنیای ما، ملحوظاند. قسمی که سرشت خاکی دارند و قسمی که افلاکی میاندیشند. از یک صنف خیر، خوبی، خدمت، فضیلت و دانش به ظهور میرسد و چون شمع نور افشان، خود میسوزد تا جهان را تابناک نگه دارند؛ در باب خویش اندک بسنده میکنند و برای خیررسانی به دیگران به حظ وافی میکوشند؛ قنوعی و خضوعی دارند که ذلت و حقارت را در آن راهی نیست و قناعتی که هیبتش سقف مقرنس را به کرنش و چرخ دوران را به تحسین میکشاند. شجاعاند که اقتحام در فعلشان راهی ندارد، سلحشوران عرصه دفاع از حقیقت و حریتاند، بیهیچ تهور و تفکری! به اتکال دست یافتهاند و از برای خطابه دنیا از نکال رستهاند و در این مقیاس کمتر کس میتوان یافت که با آنها به قیاس برآیند. به چالاکی از تعلقات عبور میکنند و از غرقابههای وساوس و مفاوز و مهالک کسب میگذرند، بیدغدغه و بیغبار غمی. دل بسته کوی حقاند و دوستدار بیقیل و فال جلوه جمالش، خلق را از آنکه رشحهای از دریای وجودند، دوست میدارند و در بیداری خفتگان میکوشند و در هدایت غافلان میخروشند.
اما صنف دیگر، دنیا را سکوی پریدن گرفته و برای آن جامه بر تن میدرند، جز منافع و مطامع نبینند، به خطام دنیا دل بسته و بر گرد حکام تکیه زدهاند و به امید آب نانی، آب خلق خدا را میبرند و حریم انسانی را که حریم خداست میدرند. نفیر و زفیر این جهنمیان از هماکنون پدیدار است زیرا که آدمیان، بهشت و جهنمیان را از همین دنیا رقم میزنند، الدنیا مزرعهالاخره، این صنف را در تاریخ همه میشناسند و قلم را از وصفشان باز میداریم که نه در خور بیانند و نه به رسم و نشان میارزند.
قلم در کف بیتابی میکند تا درکوی دولت نخلد و پیامی نهلد. پیشکش آن نادره عصر و فرهیخته قرن؛ مرد دانای معموی، سیدالافاضل و استاذالاکابر، استاد دکتر سیدجعفر شهیدی- دامت برکاته- میخواهم بیرخصت از آن دانشی مرد، اندکی از دنیای پرمعنای ایشان را به تصویر بکشم، گر چه میدانم عتاب خواهند فرمود و برای این جسارت و جرات ببخشایند که دأب آن بزرگ چنین است که کتوم اندر دیدن آن کریم به خمول و خاموشی روی داد. استاد شهیدی را تا کس از نزدیک نشناسد به کمالات و خصایص نهفتهاش پی نمیبرد و از این جاست که هرچه به او نزدیکمیشوی احساس غبن میکنی که چرا از پیش با او در حشر و نشر نبودهای تا از این مواهب بهره میگرفتی و توشه برمیداشتی! فرهیختهای که علوم حوزه را با علوم دانشگاهی به جمع کرده و در هر دو، سرآمد و نامآور است. لغوی، مورخ و ادیبی را مشاهده میکنی که ژرف کاوانه در علوم اسلامی رنج برده و خالصانه آن دانشها را زینت وجود کرده است؛ بیانی شیوا، نثری بدیع، فصاحتی بینظیر و بلاغتی بیبدیل دارد و بیهیچ من و اذی؛ تو را از دنیای دانشش سیراب میکند. به شیحه وارستگان پیوسته، بیهیچ ادعا سخن میگوید و شاید در نگاه نخست ناآشنایان کسب بیان او را به گونهای فراوانی دیگر تعبیر کنند. چرا که مردان خدا بر نفس خود عنت دارند و بر خلق خدا رحمت آرند.
زندگینامه مرحوم آیتالله احمد مجتهدی تهرانی
آیت الله مجتهدی در نهمین روز از مهر سال 1302 ه ش برابر با دوم رجب 1343 ه ق در تهران چشم به جهان گشودند. پدر ایشان، مرحوم محمد باقر از کسبههای معروف و متدیّن تهران و جدّ ایشان مرحوم میرزا احمد از تجار مشهور و از متدیّنین عصر خود بودند. بعد از این دو بزرگوار، اجداد آیت الله مجتهدی در کسوت روحانیت و از علمای جلیلالقدر و مبلّغان اسلام و از ائمه جماعات مشهور کاشان بودند. حجج اسلام، حاج ملا محمد علی مجتهد و حاج ملا محمد باقر مجتهد و حاج ملا محمد صادق مجتهد کاشانی از اجداد آیت الله مجتهدی بودند.
ایشان در سال 1362 قمری برابر 1321 هجری شمسی در 19 سالگی به کسوت روحانیت درآمدند و قبل از آن در بازار تهران به شغل میرزا نویسی (منشیگری) اشتغال داشتند. بر اثر علاقهِ فراوان به علم و دانش ، به طلبگی روی آوردند و در لباس روحانیت به تحصیل علم پرداختند.
با توجه به مخالفت پدر، سالها با عسرت و سختی زیادی، در لباس روحانیت به تحصیل علم پرداخت و بعد از سالها نه تنها پدر راضی شد بلکه بر وجود چنین فرزندی در نزد خویشان و نزدیکان و در اجتماع افتخار میکرد.
ایشان پنج سال بعد یعنی در سال 1367 قمری و در سن 24 سالگی ازدواج کرد و در همین سال دروس رسائل و مکاسب را نزد آیات و حجج اسلام آقایان فاضل (پدر حضرت آیتالله العظمی فاضل لنکرانی) و سیدحسین قاضی و آقا شیخ قاسم نحوی امتحان داد و با موفقیت به اتمام رساند. بعد از قریب دو سال در سن 26 سالگی و در سال 1369 قمری امتحان کفایه و قسمتی از درس خارج را با موفقیت گذراند...
ادامه مطلب
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی هم مانند برخی استادان سابقا دستار بر سر ما ـ که هم از علوم دینی رسمی حظ وافر بردهاند و هم در معقول به کسب مناصب علمی توفیق یافتهاند ـ با فقه و اصول آغاز کرد
راز توفیق بزرگانی چون صدرا، علامه طباطبایی، امام خمینی(ره)، مطهری، جوادی آملی و دکتر دینانی در تلاش عقلیشان، شاید در این باشد که بدون آزمودهشدن پیروزمندانه در وادیهای نخستین، پای در سرزمین رنجناک مکاشفات فلسفی نگذاشتهاند. ارج و اعتباری که امروزه دکتر دینانی به عنوان یکی از آخرین بازماندههای سنت خجسته حکمت اسلامی دارد، مرهون این است که از آن میراث برخاسته و به دانشگاه آمده است. این جامعیت به آثار قلمی او هم راه برده و به آن ارزشی بیش از شرح و حاشیهنویسی بخشیده است. هنر این ارجمندان در این است که نه جامه شیخ بر خود پیچیدهاند و نه در غوغای نام و عنوان و پز دانشگاهی، خود را از یاد بردهاند. هنر اینان این است که بر وفق «بینش» خود و بر وفق آنچه از باطن دانش خود آموختهاند، میزیند و این تمام خواسته ما از دانش عقلانی است.
(به مناسبت 4آذر سالروز تولد این اندیشمند معاصر)

این عین گفته دکتر دینانی است درباره خودش؛ « در سال 1313هجری شمسی در روستای دینان اصفهان متولد شدم. تحصیلات ابتدایی را در همان روستا گذراندم. پس از آن بهرغم مخالفت خانوادهام، مقدمات علوم دینی شامل صرف و نحو، منطق، معانی، بیان و همچنین بخشی از فقه را در مدرسه میناور اصفهان فرا گرفتم. سپس در حوزه علمیه قم، حدود یک سال در محضر آیتالله بروجردی و بعد از آن در مکتب استادان دیگر، درس فقه و اصول را تا خارج ادامه دادم.
در همان سالها به دلیل علاقهام به فلسفه، در کلاسهای درس روزانه و نیز خصوصی مرحوم علامه طباطبایی به طور مستمر شرکت میکردم. سپس به تهران آمدم و در زمینه فلسفه و عرفان اسلامی مطالعاتام را ادامه دادم».
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی را بیشتر در آیینه آثارش میشناسیم؛ آثاری که مؤلف در آنها بر خلاف دیگر مدرسان حکمت اسلامی در زمان ما، در فیلسوفان مشهوری چون بوعلی و صدرا متوقف نمانده و به میراث کسانی چون غزالی، ابنرشد، سهروردی، کندی، عامری، ابنتیمیه و فخر نیز پرداخته است. او همچنین جز نوشتن( باز بر خلاف رسم معهود مدرسان فلسفه اسلامی) سخنرانی و میزگرد و گفتوگو هم داشته است. شاید به همین دلیل او برای نقل ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، بیش از دیگران سزاوار است. نیز شاید به همین دلیل است که علاقهمندان به سنت فکری فلسفه در جهان اسلام، بیپیرایهتر و صمیمانهتر از کسانی که در محضر استاد «زانوی ادب» بر زمین میزنند، با او امکان گفتوگو مییابند.
منبع: www.maximumtechnic.com
آغاز کیمیاگری اسلامی با اسامی مردانی همراه است که احتمالا خود کیمیاگر نبودهاند، اما با گذشت زمان و فرارسیدن قرن دهم میلادی ، کیمیاگران شهیری از میان آنان برخاستند که علاوه بر تفکراتشان ، نوشتارهای کاملا جدید و نوینی خلق کردند.
امام جعفر صادق علیه السلام (148 ـ 82 هـ . ق. / 770 ـ 705 م.)
محضر پر فیض حضرت امام صادق (ع) ، مجمع جویندگان علوم بود. با دانش پژوهی که به محفل آن حضرت راه مییافت از خرمن لایزال دانش او بهره مند میشد. در علم کیمیا ایشان نخستین کسی بودند که عقیده به عناصر چهارگانه (عناصر اربعه) آب ، آتش ، خاک و باد را متزلزل کردند. از فرمودههای ایشان است که : «من تعجب میکنم مردی چون ارسطو چگونه متوجه نشده بود که خاک یک عنصر نیست. بلکه عنصرهای متعددی در آن وجود دارد.» ایشان هزار سال پیش از پرسینلی ، لاووازیه و ... دریافته بود که در آب چیزی هست که میسوزد (که امروزه آن را هیدروژن مینامند).
از امام صادق (ع) ، رسالهای در علم کیمیا تحت عنوان «رسالة فی علم الصناعة و الحجر المکرم» باقیمانده که دکتر «روسکا» آن را به زبان آلمانی ترجمه و در سال 1924 آن را تحت عنوان «جعفر صادق امام شیعیان ، کیمیاگر عربی» در «هایدبرگ» به چاپ رسانده است. به عنوان مثال و برای آشنایی با نظرات حضرت صادق (ع) در شیمی ، خلاصهای از بررسی دکتر «محمد یحیی هاشمی» را در ذیل درج میکنیم:
از شرحی که امام صادق (ع) برای اکسید میدهد، چنین معلوم میشود که اکسید جسمی بوده که از آن برای رفع ناخالصی در فلزات استفاده شده است. ایشان تهیه اکسید اصغر (اکسید زرد) را از خود و آهن و خاکستر به کمک حرارت و با وسایل آزمایشگاهی آن دوره ، مفصلا شرح داده و نتیجه عمل را که جسمی زرد رنگ است، اکسید زرد نام نهادهاند. این شرح کاملا با فروسیانید پتاسیم که جسمی است زرد رنگ به فرمول Fe(CN)6] K4] منطبق است و ... . نتیجه عمل بعد از طی مراحلی ایجاد و تهیه طلای خالص است. امروزه نیز از همین خاصیت سیانور مضاعف طلا و پتاس برای آبکاری با طلا استفاده میشود.
جابر بن حیان (200 ـ 107 هـ . ق / 815 ـ 725 میلادی)
جابربین حیان معروف به صوفی یا کوفی ، کیمیاگر ایرانی بوده و در قرن نهم میلادی میزیسته و بنا به نظریه اکثریت قریب به اتفاق کیمیاگران اسلامی ، وی سرآمد کیمیاگران اسلامی قلمداد میشود. شهرت جابر نه تنها به جهان اسلام محدود نمیشود و غربیها او را تحت عنوان «گبر» میشناسند.ابن خلدون درباره جابر گفته است:
جابربن حیان پیشوای تدوین کنندگان فن کیمیاگری است.
جابربن حیان ، کتابی مشتمل بر هزار برگ و متضمن 500 رساله ، تالیف کرده است. «برتلو» شیمیدان فرانسوی که به «پدر شیمی سنتز» مشهور است، سخت تحت تاثیر جابر واقع شده و میگوید: «جابر در علم شیمی همان مقام و پایه را داشت که ارسطو در منطق .» جورج سارتون میگوید: «جابر را باید بزرگترین دانشمند در صحنه علوم در قرون وسطی دانست.» اریک جان هولیمارد ، خاورشناس انگلیسی که تخصص وافری در پژوهشهای تاریخی درباره جابر دارد، چنین مینویسد:
جابر شاگرد و دوست امام صادق (ع) بود و امام را شخصی والا و مهربان یافت؛ بطوری که نمیتوانست از او جدا ولی بی نیاز بماند. جابر میکوشید تا با راهنمایی استادش ، علم شیمی را از بند افسانههای کهن مکاتب اسکندریه برهاند و در این کار تا اندازهای به هدف خود رسید. برخی از کتابهایی که جابر در زمینه شیمی نوشته عبارتند از : الزیبق ، کتاب نارالحجر ، خواص اکسیرالذهب ، الخواص ، الریاض و ...
وی به آزمایش بسیار علاقمند بود. از این رو ، می توان گفت نخستین دانشمند اسلامی است که علم شیمی را بر پایه آزمایش بنا نهاد. جابر نخستین کسی است که اسید سولفوریک یا گوگرد را از تکلیس زاج سبز و حل گازهای حاصل در آب بدست آورد و آن را زینت الزاح نامید. جابر اسید نیتریک یا جوهر شوره را نیز نخستین بار از تقطیر آمیزهای از زاج سبز ، نیترات پتاسیم و زاج سفید بدست آورد.
ابوریحان محـمد بن احـمد خوارزمی از نوابغ و دانشمندان بزرگ خراسان در سال 362 هـجری قـمری در منـطقه خارج از شهـر خوارزم بدنـیا آمد، و به هـمین دلیل او را "بـیـرونی" لقـب دادند. در نوجوانی نـزد یکی از امیرزدگـان، دانشمند معـروف به ابونصر عـراق (از خاندان آل عراق) به تحـصیل مثـلثات کروی و دانش ریاضی پـرداخت و با حـمایت مالی هـمین فرد بود که توانست نزد استادان مخـتـلف به فراگـیری عـلوم و دانش های زمانه خود هـمچـون طب و فـلسفه بپـردازد. در جـوانی به دربار سلسله خوارزمشاهـیان، که اهـل عـلم و ادب و حامی و مشوق دانشمندان و ادیـبان بودند، پـیوست. پس از انـقراض دوران زمامداری این سلسله به ری رفت و در مباحثات ریاضی با دانشمندان آن دیار شرکت کرد. حاصل گـفت و گـوهای عـلمی بـیرونی با این دانشوران در کـتاب "مقالید عـلم الهـیئت" آورده شده است.
شهید سید حسن مدرس، مبارزی نستوه
(برگرفته از کتاب:مدرس شهید، نابغه ملی ایران نوشته علی مدرسی)
تاریخ ولادت مدرس
در سال 1287 هجری ق سید اسماعیل از سادات طباطبایی ساکن سرابه اردستان دارای پسری شد که نام سید حسن نهاده، بدون اینکه بداند قلم تقدیر در کتاب زندگی این طفل چه وقایع عجیب و مطالب شگفت انگیزی نگاشته و سرنوشت چه حوادث خطیری برای او تعیین نموده است. آری روزی از سال 1287 سید حسن در خانواده ای با ایمان و متقی، متدین و خداپرست، لیکن فقیر و تنگدست، در سرابه بدنیا آمد. پدرش زندگی خود و خانواده اش را در کمال بی نیازی و قناعت از راه وعظ و تبلیغ احکام الهی و راهنمایی مردم به سوی خیر و صلاح اداره می کرد. مدرس از 6 سالگی به همراه پدر و جد خود به قمشه (شهرضا) مهاجرت نمود و در آنجا معلومات مقدماتی عربی و فارسی را فراگفته و در 16 سالگی برای ادامه تحصیلات خود به اصفهان رفت.
دوران تحصیل مدرس در اصفهان
در فروردین ماه سال 1298 ق مدرس که هنوز بنام سید حسن خوانده می شد وارد اصفهان گشت و ساده ترین زندگی طلبگی را آغاز نمود. ابتدا به خواندن کتاب جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت. پنج سال در نهایت پشتکار و جدیت صرف و نحو و منطق و بیان را در نزد اساتید متعدد از آنجمله مرحوم میرزا عبدالعلی هرندی که مرد سالخورده و تیزهوشی بود به پایان رسانید. مدرس در محضر آخوند کاشانی شرح لمعه در فقه و بعداً قوانین و فصول را در اصول تحصیل نمود و در ایامی که مجلس درس عمومی استاد تعطیل می گشت، به طور خصوصی در نزد ایشان به خواندن کتاب های شرح هدایه و شرح منظومه و شوارق و شواهد ربوبیه می پرداخت، به طوریکه این علوم را در خلال این مدت به طور کامل فرا گرفته و از درس مرحوم جهانگیرخان قشقایی که خود از نوابغ به شمار می رفت علم معقول را کامل نمود. در سال ششم تحصیل به امر پدرش ازدواج نمود و در سال هشتم پدر او وفات یافت. پس از ان تا چهار سال دیگر در اصفهان ادامه تحصیل داده و در طی این مدت درس خارج اصول را در نزد دانشمند عصر مرحوم شیخ مرتضی ریزی خواند. پس از طی این دوران مبحث استصحاب را در محضر سید جلیل، عالم عامل سید محمد باقر درچه ای به مدت دو سال خوانده و بعضی از مسائل متعلقه و موضوعات متفرقه را در همین زمان تحصیل نمود. مدرس پس از اتمام تحصیلات در اصفهان به نجف سفر نمود و پس از زیارت مرحوم آیت اله شیرازی معروف در مدرسه صدر ساکن شد.
دوران تحصیل مدرس در نجف
وقتی مدرس به قصد ادامه تحصیل عازم نجف اشرف گردید، دارای دو فرزند به نام های خدیجه بیگم و سید اسماعیل بود که سرپرستی آنان را به عهده شوهر خواهر خود مرحوم ملا حیدر علی که از علماء بود واگذار نمود. پس از ورود به نجف اشرف و تشرف به حضور آیت اله حاجی میرزا حسن شیرازی که مرجع تقلید و پیشوای شیعیان جهان آنروز بود در مدرسه صدر سکونت ورزید و با آقای شیخ حسنعلی اصفهانی هم حجره شد. مدرس در این مدت با کارگری دو روز آخر هفته، امرار معاش می نمود و بدین ترتیب 7 سال را در نجف گذراند و در محضر حجت الاسلام خراسانی و آیت اله یزدی عمده تحصیلات خود را به پایان رسانید. تا اینکه به اجتهاد رسید و سپس به اصفهان بازگشت.
دکتر محسن هشترودی فرزند شیخ اسماعیل هشترودی متولد دی ماه 1286 شمسی و در شهر تبریز متولد شده بود. پدرش همچون اکثر آذریها مردی بود کوشا و باهمت که چهارده سال در نجف اشرف تحصیل کرده بود ..
پس از تحصیلات مقدماتی در زادگاهش به تهران آمد و تحصیلات متوسطه را در مدارس اقدسیه آغاز نمود. او از همان ابتدا فرد بسیار سخت کوشی بود و ازکلاس هفتم بدون معلم به فراگیری زبان فرانسه همت گماشت و در این زمینه چنان پیشرفت کرد که خیلی زود شروع به خواندن کتابهای فرانسوی نمود. محسن ازکلاس هشتم به مدرسه دارالفنون رفت و دوران دبیرستان را در آنجا به پایان رساند
یکی از اکابر علمای شیعه که در جامعیت و احاطه و تبحر و تخصص در علوم نقلی و عقلی در دوران اسلامی کم نظیر است آخوند ملا محمدمهدی نراقی 1 کاشانی است (متوفای سنه 1209 هـ. ق) مجتهد و حکیم عارف و ریاضی دان اواخر قرن دوازده و اوایل قرن سیزده هجری قمری. نراقی از فارغ التحصیلان حوزه علمیه اصفهان است و مدتی نیز درعتبات عالیات از محضر اساتید نامدار و بزرگ کربلا و نجف استفاده نموده است. نراقی در علوم عقلی و نقلی از تلامیذ فقیه و حکیم محقق ملا اسماعیل خواجویی و عالم بارع شیخ محمد هرندی و دانشمند محقق ملامهدی هرندی و استاد محقق علوم ریاضی آقا میرزا نصیر اصفهانی است.
اینکه بعضی گمان کردهاند مرحوم حاج ملامهدی در حکمت الهی شاگرد خواجوئی است و علوم نقلی را از سایر اساتید عصر استفاده نموده است، اشتباه محض است، چون ملا اسمعیل در علوم نقلی و عقلی از محققان عصر خود به شمار میرود، و نراقی معقولاً و منقولاً، از محضر آن یگانه دهر استفاضه نموده است.
عمده تحصیل نراقی در اصفهان، نزد علمای بزرگ این شهر پر فیض بوده و در حوزه بزرگ این شهر پرورش علمی یافته است. آخوند ملااحمد نراقی فرزند نحریر او در ترجمه پدر عظیم الشأن خود نوشته است: «و کان عمده تحصیله فی اصفهان عند مشایخه الکرام ملا اسماعیل الخاجوئی و الحاج شیخ محمد و مولانا مهدی الهرندی2 و میرزا نصیر، و قرء شطراًمن الحدیث عند الشیخ الأجل الشیخ یوسف ای صاحب حدائق… و کذا آقا محمدباقر البهبهانی»، ظاهراً محضر عالم بزرگ شیخ محمدمهدی فتونی را نیز درک نموده است ولی به جناب آقای بهبهانی ـ آقاباقر ـ نظری خاص داشته است.
علامه طباطبایى با امام خمینى از قدیم روابط دوستانه داشت و براى ایشان احترام قایل بود و با پیروزى انقلاب اسلامى ، امام امت را به عنوان بنیانگذار جمهورى اسلامى و رهبر کبیر نهضت اسلامى ایران قبول داشت و همواره این اصل را مایه سعادت ، سیادت و عزت مسلمانان مى دانست هنگامى که یکى از بزرگان فلسفه به قم آمد و در مجلسى از امام پرسید شما آقاى طباطبایى هستید؟ علامه فرمود طباطبایى منم ، ایشان آیه الله خمینى استاد من هستند و همه مى دانستند که علامه سخن به مجامله نمى گفت .
زندگى،احوال، شخصیت:
محمدبن احمد خوارزمى معروف به ابوریحان بیرونى در سال ۳۶۷ ه ق (۹۷۳ م) متولد شد و آنگونه که مولف معجم الادبا ذکر کرده در سال ۴۴۰ در سن هفتاد سالگى در شهر غزنه درگذشت. نقل است که: مقامى شامخ در علم داشت و هیچگاه از خواندن و نوشتن خسته نمى شد. دانشمندترین مردان روزگار خود بود و در علوم مختلف چون ریاضیات، نجوم، فلسفه، طب و جغرافیا، هیئت، تاریخ، ادبیات، شعر، لغت و فرهنگ و زبان هاى هند و یونان متخصص و صاحبنظر بود. در میزان علاقه او به کسب دانش همین بس که گفته اند وى تنها در نوروز و مهرگان _ دو روز عید بزرگ ایرانى _ دست از کار مى کشید.
ابوریحان چهره عقل گرایى است که تاریخ اسلام نظیر آن را به خود ندیده به همین علت در میان اندیشمندان مکتب اصالت عقل Rationalism و یا مکتب عصر روشنگرى اروپا در قرون شانزده تا هجده اروپا داراى جایگاه و مقام درخور توجهى است. در علم ریاضیات نابغه عصر خود و در تاریخ اروپاى جدید (قرن پانزدهم تا نوزدهم) و همزمان با دوران تجدید حیات علمى و تاریخى (رنسانس) مورخان و پژوهشگران غرب و شرق بسیارى از اطلاعات و منابع تحقیقاتى خود را مدیون ابوریحان به خصوص در فصل تحقیق پیرامون فرهنگ اقوام و ملل هند و یونان هستند.
«در حقیقت او شجاعت فکرى داشت و چندان به دانش عشق مى ورزید که اگر از آن محروم مى شد گویى که روح از کالبدش به در مى شد. دانشمندان قرون وسطى اروپا وى را شخصیتى نوگرا و نواندیش و اهل تسامح دانسته اند که در مسایل علمى بصیرت کامل داشت و نظرات نافذ و صائب داشته است.» بنابراین وقتى که شاهدیم وى در سال هاى قرون میانه که علم و علما به شدت تخطئه شده و مورد اجحاف و تعدى کلیسا و قدیسان خشک و متعصب و عارى از خرد قرار مى گرفتند ابوریحان به عنوان یک چهره علمى و عقلى مطرح شده است. پس طبیعى است که دانشمندان عصر رنسانس و روشنفکرى در وصف مقام علمى او قفل سکوت را بشکنند و به پایگاه ارجمندش اعتراف نمایند.
به طور کلى از زندگانى ابوریحان اطلاعات کافى و کامل در دست نیست و این مسئله البته در مورد ایشان و سایر علما و دانشمندان ما جاى تاسف فراوان دارد. البته وى تحصیلات مقدماتى را در روستاى محل تولد خود و خوارزم به اتمام رسانده و سپس به گرگانج و جرجان مهاجرت مى نماید. اگر به جمله مشهور او توجه کنیم که مى گوید: تعصب چشمان بینا را کور و گوش هاى شنوا را کر مى کند آنگاه به میزان والاى روشن بینى و مداراى او با اقوام و عقاید و نژادهاى مختلف پى مى بریم. او یک روشنفکر به معناى واقعى بود.
ادامه مطلب