به نقل از: www.alameh-hasanzadeh.blogfa.com
1. مردی صحرانشین از علماء شنیده بود که ثواب روزهی روز عرفه معادل یک سال است. پس روز عرفه تا ظهر روزه گرفت و سپس افطار کرد و چون ماه رمضان شد، دیگر روزه نگرفت.
به او گفتند: چرا روزه نمیگیری؟
گفت: من نصفِ روز عرفه را روزه گرفتم که معادل روزه گرفتن شش ماه اول سال است و ماه رمضان هم داخل در آن شش ماه اول بود.
2. فردی را دیدند که در ماه رمضان میوه میخورد.
به او گفتند: این چه کاری است که میکنی!؟
او گفت: شنیدهام که خدای تعالی فرمود: کُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ ؛ یعنی همین که میوه رسید بخورید. چون «کُلُوا» فعل امر است و امر هم نشان از وجوب انجام آن است، ترسیدم که اگر پیش از افطار بمیرم و میوه نخورده باشم، گناهکار شوم!
3. مردی، خرش مریض شده بود، نذر کرد اگر خوب شود سه روز روزه بگیرد، نذر را عمل کرد و حال خر قدری بهتر شد، اما دیری نگذشت که خرش مُرد. دلش سخت شکست و آنقدر رنجید که سرش را سوی آسمان گرفت و گفت: خدایا! با من بازی کردی، من مرد نیستم اگر به جای این سه روز که روزه گرفتم، در ماه رمضان شش روز روزه خواری نکنم!
**اگر خشنود نبود سال دیگر باز نمیگشت!
4. عدهای در مورد شخصی تحقیق میکردند، از فردی که او را میشناخت، پرسیدند: آیا فلانی نماز میخواند؟
آن شخص گفت: من روزه خوردنش را دیدهام، اما راستش را بخواهید نماز خواندنش را ندیدهام.
5. زاهدی در مجلسی میگفت: آیا ماه رمضان از ما خشنود بود و رفت یا نه؟
مرد شوخ طبعی در آنجا حاضر بود، گفت: بله، قطعاً خشنود رفته است.
زاهد گفت: از کجا این حرف را میزنی؟
گفت: از آنجا که اگر از ما ناراضی بود سال بعد دیگر نمیآمد.
6. مىگویند کسى روزه نمىگرفت، ولى سحرى مىخورد، گفتند: تو که روزه نمىگیرى چرا سحرى مىخورى؟
گفت: نماز که نمیخوانم، روزه هم که نمىگیرم، اگر سحرى هم نخورم که دیگر کافر مطلق مىشوم.
**عبادتی که میشود آن را خورد!
7. گبرى مسلمان شد، اما روزه گرفتن براى او خیلى سنگین بود؛ لذا داخل سرداب منزلش شد و روزهی خود را افطار کرد.
مشغول غذا خوردن بود که فرزندش صداى او را حس کرد و گفت: کیست؟
پدرش در جواب گفت: پدر بدبخت تو است که دارد نان خودش را میخورد و از مردم میترسد.
8. روزى در حضور ناصرالدین شاه در مورد انواع عبادات گفتوگو مىشد و هرکس از محسنات و خوبیهای عبادتى سخن مىگفت؛ وقتى نوبت به کریم شیرهاى رسید، او گفت: قربان! بنده روزه را بیشتر دوست دارم.
ناصرالدین شاه پرسید: چرا؟
گفت: براى این که روزه را مىتوان خورد، ولى سایر عبادات را نمىشود خورد.
9. به شخصی که روزه نمیگرفت، گفته شد چرا روزه نمیگیری!؟
در جواب گفت: به دلیل خود قرآن که فرمود: اگر مسافر بودید، روزه نگیرید ؛ و من هم در دنیا مسافر هستم و نمیتوانم برای همیشه بمانم.
منبع: کتاب لطیفه های اسلامی نوشته حجت الاسلام مهدی مسائلی
1. در نظام تکوین، هر معلولی بنده علت خود بوده، در حدوث و بقا آنرا پیروی میکند و در ذات و صفت و فعل فرمان آن را میبرد؛ هیچ گونه گسستگی در رشته علیت راه ندارد، نه علت از اشراف و افاضه بازمیماند و نه معلول از انقیاد و خضوع سربازمیزند. بینیازی معلول که صرف نیاز به علّت است از علت خود که لازمه ضروری وی عین افاضه بر معلول است، با اساس علیت و معلولیت سازگار نیست؛ لذا سراسر جهان امکان که معلول خدای سبحان است، بنده محضحق بوده و آنی از امتثال دستور تکوینی آن حضرت تمرّد ندارد؛ ?إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون? و عناوین اسلام، تسبیح، سجده، عبودیت و اطاعت که در قرآن کریم آمده، ناظر بههمین مطلب است. کفر تکوینی معقول نبوده و نفاق یا عصیان طبیعی متصور نیست و این همان جبر علّی است که غیر از اشعری جبری، همه صاحبنظران عقلی آن را پذیرفتهاند، و اما اشاعره بر پایه پندار اولویت و نفی ضرورت علّی، آن را در نظام تکوین ردّ کردهاند، چون اصل علّیت فلسفی را بهجبری عادت مبدل ساخته و ربط ضروری را انکار نمودهاند. اگر علّیت به تشأن ارجاع شود، پیروی مظهر از ظاهر، و اسلام و تسبیح و سجده و عبودیت و اطاعتِ همه مظاهر دربرابر ظاهر خویش روشنتر خواهد بود، زیرا صورت مرآتی، جز خضوع در پیشگاه صاحبصورت سمتی ندارد.
ادامه مطلب
زمان با تمام شتابی که داشت، گویی متوقّف شده بود
و نبض هستی، با تمام هیجانش، جریان کُندی داشت!
خیل فرشتگان، با بالهای پرندین، کوچه های بلورین آسمان را اذین میبستند
و حضرت جبریل علیه السلام در انبوه رنگین کمان، بر آسمانِ «مدینه» بال گسترده بود.
در خانه امامت و رسالت، نور و ولایت و در خانه حضرت زهرا علیهاالسلام ،
خورشیدی طلوع میکرد که تمام هستی، در انتظار پرتوافشانی اش بود؛
خورشید بیبدیلِ شرافت و نَسَب،
کرامت و زهد، رحمت و مهر و شهادت و عشق.
میوه جلوهزار طوبی، آیینه تجلّیگاهِ پرتو ذات و تبلور عشق در عاطفه آباد ولایت!
که اوّلین اختر آسمان فروز «تشیّع» است و کریمترین نخلِ بوستانِ آل اللّه.
آغوش آسمانی جبریل علیه السلام قنداقه مولود را لمس میکند
و انعکاس زیباییاش بر آسمان تابیده میشود.
کیست این مولود؟ چه نام دارد؟
کسی برای نامگذاری، تعجیل نمیکند. نوبتِ سروش آسمانی است؛
لب به دعا میگشاید: یا مُحسنُ بِحَقِّ الْحَسن! آری!
این تصویر، همان فَتَبارَکَ اللّهُ اَحسَنُ الْخَالِقینْ است؛
تفسیر اللّهُ جَمیلٌ و هُوَ یُحِبُ الجَمالْ!
بت پرستان، رخِ خورشید تو را گر بینند
بر قد و قامتِ زیبای تو، ایمان آرند
شمّهای گر ز تو در عالم علوی برسد
قدسیان رقص برین گنبدِ گَردان، آرند
جان و دل، هر دو فدای شِکرستانِ تو باد
آب «کوثر» چو از آن چاه ز نخدان آرند!
نهایت شادمانی بر لبهای حضرت زهرا علیهاالسلام نقش میبندد؛
این مولود، اولین میوه پیوند میان رسالت و امامت است.
اولین تبلور عشق و ایمان، طراوت و شور.
اَلْسلامُ عَلیکَ یَا اَبا مُحمّد یا حَسنَ بنَ عَلی، اَیُّها الْمُجْتبی!
با شادمانی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و علی علیه السلام ، زهرا علیهاالسلام
و جمیع ملایک آستان کبرایی حضرت حق (جلّ جلاله) همراه میشویم
و عاشقانه میگوییم: مولاجان، ابا محمد،
حسن بن علی علیه السلام ، ولادتت مبارک!
معلم وارد کلاس شد وشروع به حضوروغیاب کرد:
بزرگراه همت...............حاضر
غیرت همت.................غایب
ورزشگاه همت..............حاضر
مردونگی همت.............غایب
مرام همت...................غایب
سمینارهمت................حاضر
آقایی همت..................غایب
صداقت همت................غایب
همایش همت..............حاضر
صفای همت................غایب
عشق همت...............غایب
آرمان همت...............غایب
یاران همت................غایب
تیپ همت................حاضر
غایبا از حاضــــرابیشتــــربودن
کلاس تعطیـــــــــــــــــــــــــــــــل
***اللهم صل محمد وآل محمد وعجل فرجهم***
پرسید : ناهار چی داریم مادر ؟
مادر گفت : باقالی پلو با ماهی...
با خنده رو به مادر کرد و گفت : ما امروز این ماهی ها را می خوریم و یک روزی این ماهی ها ما را می خورند...
چند وقت بعد ...
عملیات والفجر 8 ...
درون اروند رود گم شد ...
و مادر...
تا آخر عمرش ماهی نخورد .....
سیر و سلوک داراى چند مانع است:
1. سالک در هیچ لحظهاى از لحظات حرکت خود، نباید احساس وصول یا امتیاز برترى کند، اگر چنین آفتى گریبان سالک را بگیرد، نهتنها از حرکت به مراحل بعد باز خواهد ماند، بلکه نفس کمالجویى او به قهقرا خواهد رفت.
2. اشتغالات و علایق دنیوى مانند ثروتاندوزى، مقامجویى، شهرتطلبى و محبوبیتخواهى میان مردم، از امور تباهکننده سیر و سلوکاند، البته اگر ثروت و مقام وسیلهاى جهت تنظیم حیات خود و دیگران باشد، نهتنها مانع ره کمال نخواهد بود، بلکه بهخاطر مشقتهایى که سالک در این مسیر تحمل مىکند، عبادت تلقى خواهد شد.
3. اشباع حس خودخواهى به هر شکل و با هر وسیله مانع نیرومندى براى سیر و سلوک است. ادعاى تزکیه نیز سد راه کمال است. برخى ادعاى تزکیه را به عنوان بیان واقعیت، ناشى از خودخواهى نمىدانند، اما عرفاى بزرگ این مطلب را نمىپذیرند، زیرا همه عظمتها و امتیازات سالک، از الطاف الهى است و استناد آنها به خود، نوعى شرک محسوب مىشود. شود.
4. شکوفاییها و روشناییهاى خیرهکننده که در حالات عرفانى براى سالک حاصل مىشود، از دیگر موانع سیر و سلوک است. برخى از اهل سلوک با بروز این حالات لذتبار، خود را گم مىکنند و این حالات را آخرین منزلگاه کمال تلقى مىکنند،کنند، در حالى که این حالات فقط براى تشویق و تحریک سالک جهت ادامه راه است.
5. به فعلیترسیدن قدرتهاى شگفتانگیز، نظیر اطلاع از دلها، امور مخفى، اخبار گذشته و آینده، تصرف در امور مادى و نفوس، گاه سالک را از کمال باز مىدارد. سالک باید بداند که هدف وى وصول به حق است، نه تحقق کرامات، وصول به لقاى الهى برتر و با عظمتتر از کشف و کرامات است.
6. حالت آرامش و آزادى مطلق و اشراف بر عالم هستى از عظمتهاى شگفتانگیز روح است، که اگر سالک آ نرا از خود بداند، ممکن است از عظمت روح خود غفلت کرده، ادعاى اناالحق کند.
7. احساس شکوفایى و ابتهاج روح، نشانه ورود به جاذبه الهى و تجلى صفات حق تعالى بر دل سالک است. سالک باید مراقب باشد که این احساس سد راه کمال او نشود.
منبع: در محضر عارفان، از واصف بادکوبهاى
کتاب «اسرار الصلاة» نوشته آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی:
بیخبرى از عظمت نماز شب
[اى طالب انس با حضرت دوست!] از جمله نوافلى که خیلى بر انجام آن تأکید شده، نماز شب است و تو از عظمت این نماز بىخبرى که آن نورى است در مقابل ظلمت، و انسى است از وحشت، و خلوتى است از کثرت، و از امام صادق (علیه السلام) رسیده که نماز شب، موجب رضایت پروردگار و محبت ملائکه و سنت انبیاء و نور معرفت و اصل ایمان و راحتى بدن و کراهت و ناخشنودى شیطان و سلاح بر دشمنان و موجب اجابت دعا و قبولى و برکت در رزق و شفیع بین انسان و ملک الموت و چراغ گور انسان و فرش پهلوى او در قبر و جواب منکر و نکیر و در قبر مونس و زائر انسان تا روز قیامت است. و چون روز قیامت شود، سایهاى بر بالاى سر او و تاجى بر سر او و لباسى بر بدن او و نورى است که پیشاپیش او در حرکت بوده و پوششى بین او و آتش و حجتى بین او و خداوند متعال و مایه سنگینى میزان و جواز و گذرنامه عبور او از صراط و کلید بهشت مىباشد.
آیت الله سید علی آقا قاضی:
هیچ چارهای و گریزی برای مؤمنین از آن (نماز شب) نیست، و تعجب از کسیکه میخواهد به کمال دست یابد، در حالیکه برای نماز شب قیام نمیکند! و ما نشنیدهایم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب. برشما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غمانگیز، چون آن نوشیدنی وشراب مؤمنان است.
کتاب حکمت عبادات، آیة الله جوادی آملی:
رسول خدا(ص) در خطبهای پس از سفارشی اکید به نماز و اثر مداومت آن در پاک شدن از گناهان، فرمود:
"ای مردم هیچ بندهای نیست جز آنکه ریسمانی چند بر [اعضای] او گره خورده، پس چون ثلثی از شب گذشت فرشتهای نزد وی میآید و میگوید: برخیز خدا را یاد کن که صبح نزدیک شده است. اگر حرکت کرده برخیزد و خدا را یاد کند یک گره از گرههای او باز میشود و اگر به پا خیزد و وضو بگیرد و به نماز بایستد همه گرهها گشوه میشود تا اینکه با چشمی شاد و روشن وارد صبح شود". معلوم میشود گرههای روز را نماز شب باز میکند.
امام حسن عسکری (علیهالسلام) میفرماید: "إن الوصول إلی الله سفر لا یُدرک إلا بامتطاء اللیل، من لم یحسن أن یمنع لم یحسن أن یعطى" سیر الی الله و وصول به خدای سبحان سفری است که مرکوب راهوار آن، شب زندهداری است، برای کسی که مشتاق لقای حق است بهترین وسیله، شب زندهداری است.
همین بیان را به شکل دیگری امام صادق (علیهالسلام) از امیرالمؤمنین (سلامالله علیه) نقل فرموده که: "نبّهْ بالتفکر قلْبک، وجافِ عن النوم جَنْبک، واتق الله ربّک" با تفکر دلت را بیدار و آگاه کن و شب هنگام برای نماز شب برخیز و از خدای خویش بهراس. تفکر، دل را بیدار میکند چون گاهی خواب بر دل عارض میشود و انسان چیزی را درک نمیکند.
علی (علیهالسلام) میفرماید: به خدا پناه میبریم از این که عقل بیارمد "نعوذ بالله من سبات العقل".
آیت الله بهجت:
ما برای اوقات خواب خود افسوس میخوریم که چرا برای نماز شب بیدار نمیشویم، در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت میگذرانیم! زیرا اگر در بیداری به توجه و بندگی مشغول بودیم، توفیق بیداری شب را نیز برای تهجد و خواندن نافلهی شب و تلاوت قرآن پیدا میکردیم.
ام حسبت ان الاصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجباً
رقیم بقول ضحاک وادیى است که کوه ((بناقلوس )) آنجا است ، و نعمان بن بشیر در حدیثى مرفوع بحضرت رسالت (صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت کرده که اصحاب رقیم سه کس بودند که از شهر بیرون آمدند به جهت بعضى از حوائج خود باران ایشان را فرو گرفت پناه به غارى بردند چون به اندرون غار رفتند سنگى عظیم بر در آن غار افتاد راه بیرون آمدن را مسدود ساخت ایشان مضطرب شدند و با خود گفتند که طریقى که موجب فتح این باب بود به جز تضرع و زارى و اخلاص به حضرت بارى نیست صلاح آن است که هر یک که عمل صالحى کرده باشیم شفیع خود آریم شاید که حق تعالى ما را از این خلاصى بخشد.
پس یکى از ایشان گفت که خداوندا تو عالمى که من روزى مزدورى چند داشتم کار مى کردند و مردى نماز پیشین آمد او را گفتم تو نیز کار کن و مزد بستان چون شام شد هر یک از مزد بدادم یکى گفت او نیمروز آمده مزد من و او یکسان مى دهى ؟ گفتم تو را با مال من چکار تو مزد خود بستان او در خشم شده نگرفت و برفت من آنچه مزد وى بود بدادم بچه گاوى بخریدم و در میان رمه گاو خود رها کردم و از او بچه ها متولد شد و بعد از مدت طویل آن مرد باز آمد ضعیف و نحیف و بى برگ و نوا شده مرا گفت که مرا با تو حقى است گفتم چیست گفت آن مزدورم که مزد خود پیش تو بگذاشتم من در او نگریستم و او را بشناختم دست وى گرفتم و به صحرا بردم و گفتم این گله گاو مر تراست گفت اى مرد بر من استهزاء مى کنى من گفتم والله که این حق تو است و هیچکس را در این حقى نیست و قصه را با وى بگفتم پس همه را به وى تسلیم کردم بار خدایا اگر مى دانى که این کار براى رضاى تو کردم و هیچ غرضى دیگر از آن نداشتم ما را از اینجا خلاصى بخش در حال سنگ گشاده شد و دو دانگ از آن جدا شد.
دیگرى گفت خداوندا سالى قحط بود زنى صاحب جمال نزد من آمد که گندم خرد من گفتم مراد من حاصل کن تا گندم به تو دهم واگرنه بازگرد وى ابا کرد و برفت پس از جهت گرسنگى بى تاب شده باز آمد و گندم طلبید و گفت اى مرد بر من و عیالان من رحم کن که همه هلاک مى شویم من همان سخن گفتم این نوبت نیز امتناع بار چهارم بیامد بیطاقت برگشته از غایت گرسنگى بالضروره راضى شد من او را به خانه بردم و خواستم که با او مقاربت کنم لرزه بر اعضاى زن افتاد من گفتم چه حال دارى گفت از خداى تعالى مى ترسم من با خود گفتم اى نفس ظالم این زن در حال ضرورت از خدا مى ترسد و تو با این همه نعمت اندیشه عذاب او نمى کنى پس از پیش روى برخاستم و زیاده از آنچه مى خواست به او دادم و رها کردم بار خدایا اگر این کار براى محض رضاى تو کردم ما را از این تنگناى راه گشادى بخش فى الحال دو دانگ دیگر از آن سنگ جدا شد و غار روشن گشت .
مرد سوم گفت خداوندا مرا مادر و پدرى پیر بود من گوسفندان داشتم نماز شام قدرى شیر نزد ایشان آوردم ایشان خفته بودند مرا دل نمى داد که ایشان را بیدار کنم بر بالین ایشان بنشستم و گوسفندان را ضایع بگذاشتم دلم به ایشان مشغول بود و آن چنان ظرف شیر در دست داشتم تا روز روشن شد ایشان بیدار شدند و من آن شیر را به ایشان دادم تا بخوردند بار خدایا اگر این کار براى رضاى تو کردم ما را از این گرفتارى نجات ده سنگ به تمامى زایل گشت و ایشان از غار بیرون آمدند.
منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح: استاد صمدی آملی
سرّ این که سفارش کرده اند هر روز زیارت عاشورا بخوانید و نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) تولّی داشته و بر آنان صلوات و درود بفرستید و از دشمنانشان تبرّی بجویید، برای آن است که طرز فکر معاندان ایشان منفور شود وگرنه هم اکنون سخن از معاویه و یزید نیست تا آنها را لعنت کنیم. نام و یاد آنها رخت بربسته و قبرشان نیز زباله دانی بیش نیست، الآن سخن از فکر و راه یزید و یزیدیان عصر است[1]. زن فرعون وقتی که به درگاه الهی دعا کرد، نگفت خدایا مرا فقط از فرعون نجات بده بلکه گفت: ?ربّ ابْنِ لی عنْدک بیتاً فی الجَنّة ونجّنی من فرْعوْن وعمله ونجّنی من القوْم الظالمین?[2] یعنی مرا از فرعون و فرعونیان، که طرفداران سنّت سیّئه و رفتار ناپسند او هستند، نجات بده. تفکرّ برای همیشه باقی می ماند هر چند که اسم و عنوانش تغییر پیدا کند.
بعد از تار و مار شدن خوارج در نهروان و خارج شدنشان از صحنه? حیات و زندگی، به علی بن ابیطالب(علیهماالسلام) عرض شد: این مقدس های خشک از بین رفتند. فرمود: «کلاّ والله إنّهم نُطَف فى أصْلاب الرجال وقرارات النساء کلّما نَجَم منْهم قرنٌ قُطِع، حتّی یَکون آخرهم لُصوصاً سَلاّبین»[3]؛ اینها نطفه هایی هستند در پشت مردان و قرارگاه زنان. هرگاه مقداری از اینها از بین بروند، عده ای دیگر ظهورمی کنند تا این که سرانجامِ کار، سارقانِ مسلّح و رهزنانِ غارتگر خواهند شد.
چرا سفارش به عزاداری و گریه بر امام حسین ع شده است؟
اکنون نیز، هم راه سالار شهیدان زنده است و هم مرام و مسلک اموی و مروانی و عباسی وجود دارد. این که سفارش فراوان به اشک ریختن و عزاداری کردن نموده اند برای آن است که اشک بر شهید اشتیاق به شهادت را به همراه دارد، خوی حماسه را در انسان زنده و طعم شهادت را در جان او گوارا می گرداند. چون اشکْ رنگ کسی را می گیرد که برای او ریخته می شود و همین رنگ را به صاحب اشک نیز میدهد. از اینرو انسان حسینی منش، نه ستم می کند و نه ستم می پذیرد. این که عده ای به فکر ظلم کردن یا ظلم پذیری هستند برای آن است که خوی حسینی در آنها نیست وگرنه شیعه? خاص حسینبن علی(علیهماالسلام) نه ظلم می کند و نه ظلم میپذیرد. آن کسی که ظلم پذیر است اموی مسلک است چنانکه ظالم هم اموی صفت است، هر چند که زمزمه? «یا حسین» بر لب داشته باشد. و در قیامت که هر کسی را به نام زمامدارش صدا می زنند: ?یوْم ندْعوا کلَّ أُناسٍ بإمامهم?[4]، شخص ستمگر در صف امویان شرکت می کند. لذا اگر انسان بخواهد بفهمد که راهیِ راه حضرت حسین بن علی(علیهماالسلام) است یا راهیِ راه امویان، باید ببیند که در او خوی ستم پذیری یا سلطه گری وجود دارد یا نه. اگر گرایش به این خصلت های زشت را در خود دید باید در اخلاق خود تجدیدنظر کند.
گریه بر امام حسین (ع)[5]
براساس نقلی معروف از حضرت سکینه (علیه السلام) بالای بدن مطهّر امام حسین (علیه السلام)، ایشان به این اصل کلی سفارش کردند که هر حادثه? تلخی پیش آمد کرد، آن را بهانه کنید و برای من اشک بریزید: «أو سمعتم بغریب أو شهید فاندبونى»[6]؛ «هرگاه داستان غریب یا شهیدی را شنیدید، برای مظلومیت من گریه کنید»؛ زیرا اگر امام حسین (علیه السلام) به خلافت می رسید، دیگر غریب یا شهیدی وجود نداشت.
بنابراین، اصل کلی این است که هر حادثه? تلخ و ناگواری را باید بهانه کرد و برای سالار شهیدان اشک ریخت؛ نه آن که افراد داغدیده برای تسکین عواطف و احساسات خود آن حضرت (علیه السلام) را بهانه کنند و برای التیام زخم خویش اشک بریزند و ندبه نمایند و بین این دو گونه عزا داری فرق وافر است؛ زیرا محصول یکی تعزیت برای حضرت امام حسین (علیه السلام) است و نتیجه? دیگری تسلیت برای خود؛ هر چند ممکن است بهانه قرار دادن واقعه? جان سوز کربلا هم بیاثر نباشد.
وجود مبارک سیدالشهداء (علیه السلام) فرمودند: «أنا قتیل العبرة»[7]؛ یعنی من که به هدف اِحیای حق و اِمحای باطل کشته شدم، باید عَبَرات داشته باشم؛ به طوری که چشمان علاقه مندان به سالار شهیدان پر از اشک شود و آن اشکْ فراوان از شبکه? چشم خارج گردد و به صورت انسان عبور کند تا عَبَرات بشود.
این سنّت حسنه، آثار فراوانی دارد، از جمله این که محبت اهل بیت (علیهم السلام) در قلب شیعیان حضور پیدا می کند؛ آنگاه دوست امامان معصوم (علیهم السلام) هرگز فکر و راه و روش آنان را رها نمی کند؛ زیرا رهبری جوارح به دست جانحه و دل است و زمامداری قلب را محبت به عهده می گیرد و دلِ دوستان حسین بن علی (علیه السلام) جوارح را به صَوْب صراط مستقیم رهنمود می شود.
منابع :
[1] ـ می دانید که لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنی امیّه لعنةالله علیهم با آن که آنان منقرض و به جهنّم رهسپار شده اند، فریاد بر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن این فریاد ستم شکن است. و لازم است در نوحه ها و اشعار مرثیه و اشعار ثنای از ائمه? حق(علیهم سلام الله) به طور کوبنده فجایع و ستمگری های ستمگران هر عصر و مصر یادآوری شود...(وصیت نامه? امامخمینی قدّس سرّه، مقدمه).
[2] ـ سوره? تحریم، آیه? 11.
[3] ـ نهج البلاغه، خطبه? 60.
[4] ـ سوره? اسراء، آیه? 71.
[5] . شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص 233
[6] ـ مستدرک الوسائل، ج 17، ص 26.
[7] ـ بحارالأنوار، ج 44، ص 280.