ملاقات دو دلداده
الله اکبر، الله اکبر، از تپش قلب های نظاره گر، اگر عاشق بی قراری در سینه اش قلبی نماند عجب نیست. عجب آنجاست که نظاره گران همراه، دیگر تحمل بدرقه این دلخسته را ندارند.
کوچه می گیرند، نظاره می کنند، می میرند، اما نمی میرند.
غلغله ایست در سکوت، به وسعت آسمان ها و صفی طویل از فرش تا عرش، دین و دل فروخته اند تا لحظه ی دیدار دو مجنون تماشا کنند.
سخن از زلف تو گویند دل و شانه به هم می نمایند دو بیگانه ره خانه به هم
قدم های علی به سوی محراب روانه است و چشمان بی تاب او چون میخ به نقطه ای مبهم در سمت قبله دوخته شده. درون شهر پرآشوب دل مولا در انتظار یافتن جمله ای است تا نثار مقدم یار نماید.
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک ....
لحظه ی وصال دو دلداده نزدیک می شود ناگاه ... خدایا چه می بینم، علی از رفتار و حرکت باز ماند. پاهای او توان جلو رفتن ندارد. رمقی برای قرب به دوست در او نمانده. او ایستاد.
غلغله ای در میان اهالی آسمان و زمین افتاد که ای داد. عاشق سینه چاک فرو افتاد. لحظاتی مرگ پیما سپری می شد. آسمان و زمین به جوش آمد خروشان شد، به موج افتاد، خدایا چه خبر شده...
الله اکبر الله اکبر، معشوق از جایگاه رفیع و بلند خود سرازیر شده و قصد عاشق خسته از راه نموده، مگر ممکن است؟ صاحب عرش اعلی به سوی مادون هم نظر دارد؟
آمد و آمد. اینجا دیگر هیچ قلبی نمی تپد، نفس ها در سینه حبس شده بود.
از طرفی خسته 63 ساله راه، به زمین افتاده و از طرفی قدم های زیبای عرش نشین، روانه ی جنازه ی غرق در خون عاشق.
به بالای سر او می رسد، اما از به خاک افتاده اثر حرکتی مشاهده نمی شود، او را صدا می زند: یا علی، صدائی نمی شنود.. یا علی، یا علی .... شاید عاشق بیجان عمداً پاسخ نمی دهد که از زبان لایزالی صنمش ندای یا علی بپنود.
معشوق خم می شود و دو دست جمال و جلال می گشاید، دیگر تحمل از کف داده، از ندا و صدا باید گذشت، از تعارف و تمجید باید گذر نمود، از وصف معشوق باید عبور کرد، سوم بار صدای دلنشین معشوق شنیده می شود: «حبیبی یا علی» الآن موقع وصال است و عیش و شرب مدام.
خم می شود، بازوان مردانه عاشق را می گیرد و او را بلند می کند، صورت مقابل صورت، به صورت پر خون علی خیره می شود: «حبیبی یا علی»
دو یار خسته به آغوش هم می خزند، مجلس از غیر خالی می شود و پرده ها می افتد، دیگر چیزی نمی بینم...
اما از پشت این پرده اسرار صدائی دلنشین جانم را آرامش می بخشد:
«فزت و رب الکعبه»
برگرفته از سخنرانی استاد سید داود موسوی(شب 21 رمضان 1427)